خطر اجرای حکم اعدام آروین قهرمانی، شهروند یهودی ایرانی
سازمان حقوق بشر ایران، روز جمعه ششم مهر ۱۴۰۳ درباره خطر اعدام آروین قهرمانی، شهروند یهودی ایرانی هشدار داد و از جامعه جهانی خواست برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام این شهروند تلاش کنند.
علاوه بر محدودیتهایی که بهواسطه قوانین جاری اعمال میشود، یکسری قوانین نانوشته هم وجود دارد. نانوشتههایی که بیاینکه جایی ثبت شده باشد، بر سر راه پیشرفت آنها سد و مانع ایجاد میکند. موانع برآمده از عرف، فرهنگهای نادرست و تفکرات تبعیضآمیزی که عمدتا پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران پررنگ و گسترده شده است.
آنچه میخوانید روایت یکی از منداییان خوزستان است. کسی که بیش از ۲۵ سال عمر خود را صرف ورزشهای رزمی و آموزش کاراته کرده و شاگردان زیادی را آموزش داده است. استاد «خمیسی» حالا ناچار شده به یکی از کشورهای همسایه ایران مهاجرت کند. او در گفتوگو با ایران وایر مدام از امیدهایش برای بازگشت حرف میزند؛ از تلاشهایی که حالا برای آشنا شدن با جامعه تازه میکند.
***
در همان ابتدای گفتوگو میگوید: «۲۰ سال مربی بودم و ۲۵ سال ورزشکار، چندین بار مقام کشوری و استانی آوردم اما حتی یک فلافل هم بهعنوان پاداش تعارفم نکردند.»
استاد «خمیسی» از منداییان ایران و یکی از اساتید ورزشهای رزمی خوزستان بوده است. او حالا ۵۰ سال دارد و پدر شش فرزند است. او میگوید ورزش کاراته را از کودکی آغاز کرده و در خانواده او ورزش کردن بهصورت حرفهای، سابقهای دیرینه دارد: «برادر بزرگترم ورزشکار بود. از اساتید برجسته ورزشهای رزمی در خوزستان. من زیر نظر او شروع کردم و بعد هم پسرهایم و برادر کوچکترم را آموزش دادیم. خودم سالها بهعنوان رزمیکار فعالیت ورزشی کردم. سال ۱۳۹۱ هم قهرمان کشور شدم در رده بزرگسالان. در مقام استادی هم کلاسهای مختلفی در حمیدیه، سوسنگرد، دشت آزادگان و اهواز برگزار کردم. بهعنوان داور هم در مسابقات مختلف کشوری و استانی حاضر بودم و سعی میکردم در عرصه ورزش باقی بمانم.»
این شهروند مندایی در خصوص اینکه اعتقادش به آیین مندایی چه تاثیری در فعالیت ورزشیاش داشت میگوید: «ما مجبور بودیم برای حضور در میادین بینالمللی اعتقادمان را انکار کنیم. باید میگفتیم مسلمانیم. بعضیها شاید بتوانند اینکار را بکنند ولی من نتوانستم. این موضوع باعث شد بیاینکه دلیل رسمی عنوان شود، از عضویت در تیم ملی خط بخورم. من شاگردی دارم که مقام کشوری و بینالمللی هم دارد. قهرمان جهان هم شده اما در تمام دورانی که در تیم ملی ایران بود و مسابقه داد، اعلام نکرده بود که مندایی است. در نهایت هم مجبور شد از ایران مهاجرت کند و بعد از مهاجرت درمورد مندایی بودنش حرف زد. جوان مستعدی بود که دلش نمیخواست به خاطر اعتقادش از میادین و افتخارات ورزشی کنار گذاشته شود.»
آقای خمیسی میگوید عرب بودن در استان خوزستان خودش به تنهایی دلیلی است برای اینکه در تبعیض زندگی کنید. حالا اقلیت مندایی بودن را هم به عرب بودن اضافه کنید. به گفته او منداییان چندین برابر دیگران زیر نظر بوده و هر نوع حرکت و فعالیتی از سوی آنها با واکنش نیروهای امنیتی مواجه میشد: «خاطرم هست یکبار یک کلاس گذاشته بودیم برای بچهها. از همین فعالیتهای فرهنگی و ورزشی که هر تابستان در همه شهرها برگزار میشود. کلاس قرآن بود، کلاس تکواندو و کاراته و شطرنج و خیلی چیزها. من مربی کاراته بودم. یک روز آمدند تعطیلش کردند. گفتند شما مندایی هستید و توی این کلاس بچههای مسلمان میآیند. آن طرف دارند قرآن درس میدهند. ما نگرانیم که شما آیین خودتان را تبلیغ کنید. هر چقدر گفتم من ورزشکارم. من به انسانیت اعتقاد دارم و اینکه هر کس به دین خودش باشد. نشد که نشد. تعطیلش کردند »
این استاد کاراته با عشق و علاقه از مهارتش حرف میزند؛ بر اثر فشارهای نهادهای امنیتی ناچار میشود کلاس آموزشی که در آن بهعنوان مربی فعال بوده را رها کند: «کاشکی فقط این بود. ما در شهرستان کوچکی زندگی میکردیم. تقریبا همه همدیگر را میشناختند. فشارها آنقدر برای ایجاد محدودیت بر خانواده من زیاد شد که مجبور شدم به مرکز استان مهاجرت کنم. اتفاقی که خیلی هم تاثیری در شرایط نداشت.»
آقای خمیسی بعد از مهاجرت به اهواز تصمیم میگیرد فعالیت ورزشی خود را دوباره آغاز کند: «بعد از جابهجایی به اهواز به انجمنها و باشگاههایی که ورزشهای رزمی آموزش میدادند، مراجعه کردم. من آدم ناشناسی نبودم. تا سال ۱۳۹۵ در خیلی از میادین بهعنوان داور حضور داشتم. از کشورهای مختلفی مثل عراق و عمان برای حضور در مسابقه و داوری و حتی مربیگری دعوتنامه دریافت کرده بودم. کارنامه مربیگری درخشانی داشتم. کم و بیش هم کلاسهایی برگزار شد؛ اما باز هم زیر نظر بودیم.»
این استاد کاراته از برگزاری کلاسها بدون تفکیک دانشآموزان از نظر عقیدتی حرف میزند. به گفته او برای مالکان و گردانندگان باشگاههای ورزشی یا ورزشکاران و کسانی که برای آموزش مراجعه میکردند، عقیده او بهعنوان مربی هیچ اهمیتی نداشت. آنها به دنبال آموختن مهارت بودند، اما در عمل تنها خواست آنها اهمیت نداشت: «من وقتی دیدم نمیشود در سرزمین خودم کار کنم، تصمیم گرفتم دعوت کشورهایی که از ما بهعنوان داور یا مربی میخواستند در مسابقاتشان حضور پیدا کنیم را بپذیرم. چندین بار به عراق و عمان سفر کردم. مسابقات معتبر بودند. کشورهای مختلفی شرکت میکردند. من تخصصم همین بود. کار و حرفه و زندگیام همین بود. راه دیگری نداشتم. اما باز هم دست از اذیت برنداشتند.»
ماموران امنیتی در ایران اینبار با اتهامات متفاوتی به سراغ او آمدند: «برادر کوچکترم را بازداشت کردند. گفتند با گروههای معاند همکاری میکنید. گفتند به بهانه کلاس رزمی، گروه تشکیل دادهاید تا بر علیه امنیت کشور فعالیت کنید. مادر و پدر پیر و مریضم مدام در اضطراب و تنش بودند. برادر کوچکترم و پسرم را اذیت میکردند. تهدیدم میکردند که بازداشتشان میکنیم. من هم گفتم باشد اصلا از این خاک، از این سرزمین میروم.»
جامعه منداییان ایران چندین ورزشکار شناخته شده و مطرح در سطح جهانی دارد. استاد «ناجی زهرونی» یکی از آنهاست. کسی که در همین رشته و سبک آقای خمیسی در سوسنگرد فعالیت کرده، شاگردان زیادی داشته اما هیچ نشانی از سوابق و فعالیتهایش در رسانههای ایران دیده نمیشود.
«غالب خفاجی» که در ایران به نام «مهرداد خفاجی» شناخته میشود، یکی از شاگردان ناجی زهرونی است. جوانی ۲۴ ساله که حالا به اتریش مهاجرت کرده و به گفته خودش از چهارسالگی زیر نظر آقای زهرونی به آموزش ورزش رزمی کاراته سبک کیوکوشین پرداخته است.
او از سال ۲۰۱۰ تا یکسال پیش از خروج از ایران چهار دوره قهرمان کاراته کشور شده اما هرگز به تیم ملی ایران دعوت نشده است. «مهرداد خفاجی» در گفتگویی که با انجمن منداییان ساکن تگزاس داشته، در یک جمله همه گفتههای استاد خمیسی را تایید میکند. او در پاسخ به این سوال که موفقیتهای ورزشیاش را مدیون کیست، از استادش ناجی زهرونی یاد کرده و میگوید: «اگر ایشان نبود من حالا اینجا نبودم. هنوز هم دارد در سوسنگرد زحمت میکشد. فقط افسوس که کسی قدرش را نمیداند.»
استاد خمیسی در پایان گفتگو میگوید: «من میدانم روزی همه چیز درست خواهد شد. زندگی روی خوشاش را به ما هم نشان میدهد. یک روزی میرسد که مندایی، مسلمان، بهایی، مسیحی و یهودی کنار هم ورزش و صنعت و کشاورزی کنیم. مدیر و کارمند و کارگر و معلم باشیم. شهروندانی با حقوق برابر در کشورمان باشیم. این آرزوی من است.»
سازمان حقوق بشر ایران، روز جمعه ششم مهر ۱۴۰۳ درباره خطر اعدام آروین قهرمانی، شهروند یهودی ایرانی هشدار داد و از جامعه جهانی خواست برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام این شهروند تلاش کنند.
ماموران وزارت اطلاعات در گرگان یک زوج بهایی را پس از تفتیش گوشی تلفن همراه و وسایل الکترونیکی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کردند.