دراویش گنابادی خود را مسلمان شیعه می دانند
تصوف نوعی طریقت و آداب زهد و تقوی پیشه کردن است؛ طریقتی که سلوک درونی را مقدم بر رعایت شریعت میداند.
جمعیت دراویش به صورت واضحی مشخص نیست و منابع رسمیای در این زمینه وجود ندارد.
دراویش گنابادی دارای زبان متفاوتی از محل زندگی خود نیستند.
دراویش گنابادی دارای تقویم متفاوتی نیستند و بر طبق تقویم شمسی یا قمری مناسبتها و تعطیلات اسلامی خود را برگزار میکنند.
دراویش گنابادی برای نیایش و تامل بر مفاهیم عرفانی، به صورت فردی و جمعی، به برگزاری مراسم و مناسک میپردازند.
از شاه نعمت الله ولی تا ابراهیم باستانی پاریزی، همایون خرم و تورج نگهبان می توان به چهره های شاخص دراویش اشاره کرد
قتل، مصادره اموال، افترا و حبس از جمله آزارهایی است که به دراویش روا داشته می شود
مجدوبان نور و مزار سلطانی دو سایت مرتبط با دراویش هستند
تصوف نوعی طریقت و آداب زهد و تقوی پیشه کردن است؛ طریقتی که سلوک درونی را مقدم بر رعایت شریعت میداند. محققین ریشههای تاریخی مختلفی را برای تصوف در ایران شناسایی کردهاند که از جمله میتوان به عنوان نوعی عکسالعمل ایرانیان در برابر اسلام، یا آیینی برگرفته از آیین مسیحیت یا مانویت و … اشاره کرد. بسیاری از آیینهای تصوف و سلوک عرفانی در چارچوب اسلام شکل گرفت زیرا برخی از آیات قرآن و همچنین بسیاری از احادیث، دارای مفاهیم عرفانی بودند. این گرایشهای عرفانی در جامعه اسلامی، از قرن دوم شمسی به بعد تقویت شد و ظهور عارفان بزرگ در تاریخ اسلام، به شکلگیری و دوام تصوف اسلامی در ایران کمک کرد.
تصوف اسلامی خود دارای اشکال مختلفی است که هر کدام از این اشکال تحت عنوان طریقت یا سلسلههای گوناگون شناخته میشود. برخی از این سلسلهها عبارتند از سلسله نقشبندی، قادریه، اهل حق، و ملامتیه.
دراویش سلسله گنابادی نیز یکی از همین سلسلههای تصوف در ایران است.
نسب سلسله گنابادی به «جنید بغدادی» میرسد که از عرفای معروف و مشهور اسلامی است که در قرن سوم می زیسته است. این نسبت همچنین به «حسن بصری» نیز میرسد که طبق روایات از اصحاب «علی ابن ابیطالب» بوده است. دراویش گنابادی از قرن سوم خود را به اسامی متفاوتی مینامیدند که عمدتا متاثر از اسامی شیوخ زمان خود بودهاند. اما سلسله گنابادی در قرن نهم دارای یک نقطه عرف شد که آن را از سابقه خود و همینطور دیگر طریقتهای عرفانی متمایز میکرد. در قرن هشتم و نهم هجری (پانزدهم میلادی) دراویش گنابادی به شدت متاثر از شخصیت، منش و دانش «شاه نعمتالله ولی» شدند و بسیاری از ایشان، از آن پس خود را «نعمتاللهی» نامیدند. از این رو اصطلاح دراویش گنابادی نعمتاللهی، اصطلاحی است که به احترام شاه نعمتالله ولی استفاده میشود هر چند قدمت این سلسله به قبل از وی بازمیگردد.
شاه نعمتالله ولی در سال ۷۳۰ هجری قمری در حلب سوریه متولد شد و از همان دوران کودکی در مکتب فکری «ابن عربی» پرورش یافت. پس از تحصیلات مقدماتی علوم دینی در سوریه، وارد ایران شد و به شیراز رفت تا ضمن تحصیل علوم دینی به ریاضت و تزکیه باطن نیز بکوشد. او نهایتا به کرمان رفت، سالیانی را در آنجا سپری کرد و در همان شهر در سن صدسالگی چشم از جهان فرو بست. شاه نعمتالله ولی دارای آثار متعددی است که از آن میان میتوان به «شرح لمعات»، «شرح گلشن راز»، «شرح فاتحه»، «شرح اخلاص»، «منهاج المسلمین» و «رسالههای شاه نعمتالله ولی» اشاره کرد.
در قرن نوزدهم بود که دراویش به سه دسته عمده تقسیم شدند که عبارتند از صفائی (صفی علی شاهی)، نوربخشی (مونس علیشاهی) و گنابادی (سلطان علی شاهی). هر سه این شاخهها خود را ملتزم به آیین شیعه میدانند و قرابتهایی با آن دارند؛ چنانچه ایشان مکان عبادت خود را «حسینیه» میخوانند. به طور کلی دراویش گنابادی خود را شیعه دانسته و اصول معتقدات شیعیان دوازده امامی را تصدیق میکنند، نماز و روزه را همچون دیگر شیعیان به جا میآورند ولی خوانشی متفاوت از اسلام شیعی ارائه میکنند که با خوانش رسمی سنتی و فقاهتی متفاوت است. دراویش گنابادی بر آن هستند که سلسلهای اصیل در بین دراویش هستند زیرا هر قطبی با اجازهنامه از قطب قبلی، قطب جدید میشود و فردی خارج از این انتصابات نمیتواند ادعای قطبیت کند.
در دوران قاجاریه، دراویش با محدودیتهای روشمندی مواجه نبودند، هر چند دارای اختلاف نظرهای عمیقی با روحانیت شیعه بودند و در مواردی، برخی از قطبهای دراویش یا پیروان ایشان مورد حمله روحانیت قرار میگرفتند. برخی از این حملهها منجر به مرگ دراویش نیز شده بود. ایشان در مواردی، همچون انتخاب حاجی میرزا آغاسی، صدراعظم محمدشاه که از صوفیان بود، قدرت سیاسی بیشتری نسبت به مراجع تقلید داشتند. وضعیت دراویش در زمان حکومت پهلوی نیز هر چند کاملا مساعد نبود اما نسبت به دوران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، دارای وضعیت بهتری بودند. در انقلاب سال ۱۳۵۷، وضعیت و امنیت دراویش با چالشی جدی مواجه شد. این نکته قابل ذکر است که در دوران آیتالله خمینی، دراویش به دلیل حمایتی که روحالله خمینی از ایشان داشت، آرامش نسبیای را تجربه کردند اما پس از فوت خمینی، مخصوصا از دهه ۸۰ به بعد، بر مشکلات و آزار و اذیتهای دراویش گنابادی افزوده شد.
دراویش گنابادی هر چند نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت نیستند اما از سیاست پرهیز میکنند. ایشان دو اصل کلی را راهکار زندگی خود قرار دادهاند: یکی جنبه اجتماعی زیست درویشانه است؛ بدین معنا که فرد درویش باید عضو سازنده اجتماع باشند که بر اساس «فتوت» باید به مردم کمک کنند؛ یعنی باید «دست به کار» باشد و در عین حال که چنین معیارهای عملیای را در نظر دارد، باید به صورتی همزمان «دلش با یار» باشد و به پرورش روحی خودش نیز برسد. این پرورش روحی از دو طریق ممکن می شود: یکی با استفاده از تعلیمات قرآن مجید است و دیگری با استفاده از راهنماییهای «پیر وقت» یا «قطب».
دراویش گنابادی (نعمتاللهی) خود را مسلمان شیعه دانسته و بنابراین در اکثریت اعتقادات با سایر مسلمانان مشترک هستند. به این معنا که به وجود خدایی واحد معتقدند، و افرادی همچون موسی، عیسی و محمد را به عنوان پیامبر میشناسند. ایشان همچنین قرآن را کتابی آسمانی میدانند اما خوانشی متفاوت نسبت به اسلام دارند و خود را اساسا هم پیرو «شریعت» می دانند و هم «طریقت». البته دراویش گنابادی در جزئیات برخی از مناسک و باورها نسبت به دیگر گروههای طریقت تفاوت دارند.
شکل زیر، تلاشی برای طبقهبندی طریقتهای دینی مختلف و شاخههای مختلف آن در ایران است. همانطور که مشخص است، دراویش گنابادی، به عنوان یکی از طریقتهای دینی در ایران، بخشی از طریقتهای شیعی محسوب میشوند. این متن تنها به بررسی اعتقادات و رسوم دراویش گنابادی می پردازد.
دراویش گنابادی تفاوت عمدهای در درک مفهوم مرجعیت در اسلام دارند. ایشان فقط به مراجع دینی سالم مراجعه میکنند؛ افرادی که دارای شرایط مرجعیت هستند. ایشان باور دارند که در «دوران غیبت» امام عصر، «قطب» و همچنین شیوخ هستند که راهنمای جامعه دراویش هستند. آنچه در کانون دین قرار دارد «عشق» و نه «فقه» و قوانین است و از این رو است که طریقت فردی باید بر همین مبنای عشق به خلق و خدمت به او تنظیم شود. به همین دلیل دراویش گنابادی همچون برخی دیگر از طریقتهای عرفانی، به گوشه گیری و عزلت تشویق نشدهاند بلکه کار کردن و خدمت به خلق کردن از ارکان اساسی الگوهای مطلوب رفتاری ایشان محسوب میشود.
جمعیت دراویش به صورت واضحی مشخص نیست و منابع رسمیای در این زمینه وجود ندارد. برخی از دراویش، مدعی هستند که جمعیت این گروه به چند میلیون نفر نیز میرسد. همین منابع جمعیت دراویش را در قبل از انقلاب حدود یک میلیون نفر تخمین میزنند.
تراکم دراویش گنابادی، در حال حاضر، بیشتر در شهرهای تهران، شیراز، اصفهان و مشهد است. اما دراویش گنابادی در شهرهای کوچک نیز حسینیه یا مجالس دارند. حسینیهها قبل از انقلاب هم بودهاند اما در سالهای بعد از انقلاب، به تدریج بسته شدهاند به طوری که در حال حاضر تمامی این حسینیهها بسته است و مجالس دراویش در منازل افراد معتمد برگزار میشود. برخی از مکانهایی که دراویش در آنها حسینیه داشتهاند عبارت بودند از: بندرعباس؛ ماهان کرمان (مزار شاه نعمتالله)؛ بیدخت (محل دفن حضرت آقای مجذوب علیشاه و برخی دیگر از اقطاب). برخی دیگر از شهرهایی که دراویش در آن حضور دارند، عبارتند از تنکابن، قزوین، سمنان، کرمان، قوچان، زاهدان، زابل، لار، شش ده (فسا)، اردبیل، اهواز، کرمانشاه، الیگودرز و کیش.
دراویش گنابادی دارای زبان متفاوتی از محل زندگی خود نیستند. از آن رو که دراویش در اکثر شهرهای ایران هستند، دراویشی با زبانهای مختلف فارسی، کردی، ترکی و عربی عضو جامعه دراویش گنابادی هستند.
دراویش گنابادی دارای تقویم متفاوتی نیستند و بر طبق تقویم شمسی یا قمری مناسبتها و تعطیلات اسلامی خود را برگزار میکنند.
دراویش گنابادی برای نیایش و تامل بر مفاهیم عرفانی، به صورت فردی و جمعی، به برگزاری مراسم و مناسک میپردازند. برخی از این مراسم عبارتند از:
مجالس دراویش گنابادی در یکشنبه و پنج شنبه شب برگزار میشود. در این مجالس دراویش به دعا و مراقبه به صورت فردی و جمعی میپردازند. جلسات جمعی، صرفا ماهیتی عبادی دارد و فاقد جنبههای اجتماعی و گفتگو است. ایشان در مجالس، نماز مغرب را با یکدیگر میخوانند و سپس یک نفر، که عمدتا شیخ یا ماذون است، قطعاتی از کتابهای عرفانی نظیر مولوی، سعدی و حافظ و … را میخواند و دیگران گوش میدهند و در معانی آن تعمق میکنند. عمدتا، در قسمتی از هر مجلس، قطب یا شیخ در رابطه با موضوع خاصی صحبت میکند و در رابطه با فعالیتهایی که دراویش باید برای سلوکشان انجام دهند مطالبی نصیحتآمیز و هدایتکننده را بیان میکند. اگر درویشی مایل باشد که در طول شب بیدار بماند و در حسینیه حضور یابد، این امکان وجود دارد که تا سحر به مراقبه و بیان ذکر بپردازد.
برای آنکه فردی بخواهد درویش شود، به اصطلاح باید «سرسپرده» شود. در سرسپردگی، فرد طالب، باید نزد قطب یا شیخ رفته و اظهار تمایل به درویش شدن کند. در صورتی که صداقت فرد در این طلب، تصدیق شود، از آن فرد «دستگیری» می شود و «آداب تشرف» برای او انجام میشود. در مراسم دستگیری بعد از آنکه فرد «طالب» (فردی که مایل است درویش شود) غسل میکند، در جلسهای خصوصی حاضر می شود و آداب تشرف برای او اجرا میشود. آداب تشرف شامل پارچه سفیدی است که درونش یک انگشتر، نبات، سکه، و جوز هندی قرار دارد. هر کدام از این اشیاء معنای خاصی دارند: پارچه سفید نمادی از کفن است و این نشانهی سرسپردگی کامل فرد به اعتقاداتش است. انگشتر که توسط قطب یا شیخ به فرد طالب اهدا میشود، نشانه بندگی است. نبات نمادی از شیرینی است و آرزوی دریافت مواهب الهی و آسمانی. سکه نیز به معنای دارایی است و نشانی از آن دارد که فرد از دارایی خود در راه اعتقاداتش منقطع میشود. جوز یعنی مغز یا قوای عاقله که نشاندهنده اهمیت عقل و منطق است. جوز در واقع نمادی از اطاعت و توکل به قطب یا شیخ است که بتواند فرد طالب را در مسیر سلوک خود هدایت کند و به تعالی و رشد روحانی او کمک کند. به طور همزمان فرد طالب، ذکری را نیز از قطب و یا شیخ دریافت میکند. وظیفهی فرد درویش آن است که این ذکر را برای خود نگاه دارد و با دیگران مطرح نکند. ذکر هر فرد مختص او است و باید توسط او تکرار شود.
احکام دیگری که دراویش رعایت میکنند همچون احکامی است که هر فرد مسلمان شیعه رعایت میکند. رعایت احکامی همانند خمس و زکات و روزه به همان ترتیب و قواعدی انجام میگیرد که دیگر مسلمانان شیعه آنها را رعایت میکنند. تنها تفاوت دراویش گنابادی و افراد مسلمان شیعه در رعایت احکام آن است که به جای پرداخت خمس (۱/۵) ، دراویش گنابادی به پرداخت عشریه (۱/۱۰) مبادرت میکنند. این عشریه نیز تنها به افرادی از مراجع و مجتهدین که دارای سلامت نفس باشند پرداخت میشود. البته اگر اشخاص دراویش، افراد مستمندی را بشناسند میتوانند به صورت مستقیم نیز عشریه را به ایشان پرداخت کنند.
مزار سلطانی: این قبرستان در شهرستان بیدخت گناباد قرار دارد و متعلق به جامعه دراویش گنابادی بوده است. بنای مزار سلطانی توسط جانشین سلطانعلیشاه شروع شد و به تدریج بخشهای مختلف و وسیعی یافت. کتابخانه، حسینیه، مهمانسرا، و اطاقهای پذیرایی زائرین از جمله بخشهای مختلف مزار سلطانی است. این قبرستان قدیمی، محل دفن بسیاری از شخصیتهای برجسته دراویش و همینطور آرامگاه پنج نفر از قطبهای دراویش گنابادی، از جمله سلطان محمد گنابادی معروف به «سلطان علیشاه» است که قطب سلسله نعمتاللهی در اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری بود. چهار قطب دیگر دراویش گنابادی که در این مکان دفن شده اند عبارتند از: «محمدحسن صالحعلیشاه»، «سلطان حسین تابنده رضاعلیشاه ثانی»، «علی تابنده محبوبعلیشاه» و «نورعلی تابنده» ملقب به «مجذوبعلیشاه». این محل در سال ۱۳۹۰ از مالکیت جامعه دراویش بیرون آمد و دفن درگذشتگان در آن ممنوع گردید.
«قطب» یا (پیر وقت) رهبری دراویش گنابادی را بر عهده دارد و فردی است که تمامی دراویش به هدایت او برای سلوک روحانی فردی و همچنین رفتارهای جمعی خود ناظرند. قطب سلسله، در واقع، رهبر طریقتی است و بر اساس باطن و احوالات درونیاش، راهی را که خود رفته است و سپری کرده را، به دیگران آموزش میدهد تا دیگران نیز همچون او به حالات روحانی بالاتر دست یابند. قطب دراویش وظیفه دارد که بنابر شرایط زمان و همچنین حالات روحی و مرتبه روحانی هر فردی، تعلیماتی را به او بدهد که سبب شود به مراحل و مقامات بالاتری نائل شود. دراویش هم باید متقابلا آن آموزشها و هدایتها را به کار بندند و در زندگی خود تطبیق بدهند تا بتوانند به رشد معنوی برسند. چنین رابطه مرید و مرادیای در موضوعاتی مربوط به سیر و سلوک روحانی و معنوی هر فردی است.
دراویش به قطب همچون «انسان کامل» و «هادی زمان» مینگرند که دارای جنبه باطنی و معنوی است. او فردی است که در غیاب «امام عصر»، توانایی هدایت مردم و کمک به ترقی و رشد ایشان دارد. اصطلاحی که دراویش گنابادی برای اشاره به حوزه و ماهیت مرجعیت قطب دارند، عبارت «ولایت» است. در این نگاه قطب دارای حق «ولایت» بر مردم است. این نوع ولایت که به معنای «ولی» بودن قطب دراویش است، بیانگر نوع تصرف قطب بر جانِ پیروانش و قلوب ایشان را دارد. ولایت معنوی تلاشی برای آن است که درویش بتواند به سلوک خود ادامه دهد و به تعصبات و کاستیهایش فائق بیاید.
هر قطب، جانشین بعد از خود را مشخص میکند. چهلمین قطب دراویش، «سید علیرضا جذبی طباطبایی» ملقب به ثابت علیشاه است که از سال ۱۳۹۸ و پس از درگذشت درویش «نورعلی تابنده»، ملقب به مجذوب علیشاه که از ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۸ قطبیت دراویش گنابادی را بر عهده داشت، چنین مسئولیتی را دارا است.
به طور کلی میتوان قطبهای سلسله گنابادی را از حال تا گذشته چنین ترسیم کرد:
سید علیرضا جذبی طباطبایی (ثابت علیشاه) > نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه) > علی تابنده (محبوبعلیشاه) > سلطانحسین تابنده گنابادی (رضاعلیشاه) > محمد حسن گنابادی (صالحعلیشاه) > علی گنابادی (نورعلیشاه ثانی) > سلطان محمد گنابادی (سلطانعلیشاه) > سعادت علیشاه > رحمتعلیشاه > مستعلیشاه > مجذوبعلیشاه > حسینعلیشاه > نورعلیشاه > معصومعلیشاه دکنی > شاه خلیلالله / شاه نعمتالله ولی > عبدالله یافعی > صالح بربری > نجمالدین کمال کوفی > ابوالفتوح صعیدی > ابومدین > ابوالسعود اندلسی > ابوالبرکات > ابوالفضل بغدادی > احمد غزالی > ابوبکر نساج > ابوالقاسم گرّکانی > ابوعثمان مغربی > ابوعلی کاتب > ابوعلی رودباری > جنید بغدادی > سری سقطی > معروف کرخی > داوود طائی > حبیب عجمی > حسن بصری
قطب، بر اساس تشخیص باطنی خود، افرادی را که «راهرفتهتر» و پرورش یافتهتر از دیگران باشند را به عنوان «شیخ» معرفی میکند. شیخ، در مرتبهای پایین تر از قطب قرار دارد و توانایی آن را دارد که از طرف قطب، از افراد دراویش «دستگیری» کند. در اصل شیخ میتواند به سایر دراویش کمک و راهنمائی کند که آنها بتوانند مسیر خود را به سوی بلوغ باطنی طی کنند. از دیدگاه دراویش گنابادی، نسبت قطب و شیخ، همچون نسبت خورشید به ماه است. تفاوت دیگر آن است که اگر چه در ایران تنها یک قطب وجود دارد اما در بعضی از شهرها، شیخ حضور دارد که از طرف قطب انتخاب شده است. عملا با گسترش تعداد دراویش و ممکن نبودن دستگیری قطب از تمامی دراویش، با احاله برخی از وظایف و مسئولیتهای قطب به شیخها، امکان همراهی دراویش در مسیر سلوک عرفانی و همچنین امکان سازماندهی و مدیریت بهتر امور فراهم میشود. شیخ به هر یک از دراویش «ذکر»ی می دهد. این ذکر، اسمی از اسماء خداوند است، و تکلیف درویش آن است که باید آن ذکر را نزد خود نگاه دارد، زمزمه و تکرار کند و در ضمن آن را با دیگران در میان نگذارد.
دراویش علاوه بر گفتن ذکر، نماز نیز میخوانند. نماز هر درویشی میتواند به صورت فردی اقامه شود. اما برای ادای نماز جماعت، دراویش میتوانند پشت سر شیخ یا قطب نیز نماز بخوانند. دراویش تنها میتوانند پشت سر افرادی نماز بخوانند، که روی آن فرد به سمت خداوند است و از این روی فردی که پیشوای نماز قرار میگیرد، چه ماذون باشد چه هر فردی دیگر، باید دارای سلامت نفس باشد. «ماذون» فردی است که اذن یا اجازه یافته است که خدمتی خاص انجام دهد. برخی از افراد از طرف قطب یا شیخ این اجازه را دارند که نماز را بر پا دارند؛ همچنین ماذونین میتوانند در صورت کسب اجازه از طرف قطب یا شیخ، وجوهات را نیز دریافت کنند.
مجلسدار اجازه دارد که محلی برای برگزاری مجالس دراویش برقرار سازد. مجلسدارها در اکثر شهرهای ایران، و نه در تمامی آنها، حضور دارند و وظایفشان مربوط به انجام تمهیدات برای برگزاری مجالسی است که در طول هفته دو بار برگزار میشود و در آن دراویش گرد هم آمده و علاوه بر نیایش فردی و جمعی، به مطالعه قسمتهایی از آثار و کتب عرفانی نیز میپردازند.
تا قبل از فوت آیتالله خمینی، آزار علیه دراویش به صورت سیستماتیک وجود نداشته است. علت این امر نیز برخی از نزدیکیهای آیتالله خمینی به باورهای عرفانی بیان شده است. اما پس درگذشت او، و در دوران رهبری آیت الله خامنهای، فشار اقتصادی و امنیتی بر جامعه دراویش تشدید شده است. یکی از دلایل افزایش این فشارها، فتواهای صادر شده از سوی روحانیون متنفذ شیعی علیه مراسم و باورهای دراویش بوده است. آیت الله صافی گلپایگانی، نوری همدانی، فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی و برخی دیگر از مجتهدین شیعه، با انتشار فتواهایی علیه دراویش، دیگران را از معاشرت و شرکت در جلسات ایشان منع کردهاند. نمونههایی از این فتواها عبارتند از:
«معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براى این باشد که گمان کند آنجا خصوصیت و شرافتى بر سایر امکنه دارد صحیح نیست بلکه اگر به این عنوان بروند که آن جا شرعا پایگاه ذکر و مدح و منقبت است حرام مىباشد. لذا بر عموم مسلمانان است که براى امور عبادى، مذهبى و اعیاد موالید ائمه علیهم السلام در مساجد اجتماع کنند که «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله» و شما هم در مقابله با این حرکت طبق شرایط و مراحل امر به معروف و نهى از منکر عمل کنید.»
در پاسخ به سوالی پیرامون اینکه «شرکت کردن در مجالس و محافل صوفیه و انجام اعمال و گفتن اذکار آنان و حضور در خانقاه آنها چه صورتی دارد»، پاسخ داده است که: «جایز نیست و کسانی که اوامر و نواهی قرآن کریم را قبول داشته و به امامت ائمه (علیهم السلام) معتقدند، چه بهتر است که اسم جداگانه و آداب و رفتار جداگانه را که لازم نیست بلکه مضر است کنار گذاشته و در جماعت عظیم ملت بزرگ و مسلمان خود منسلک باشند.»
این فتاوی، به مرور زمان سبب اعمال فشارهای دیگری بر جامعه دراویش شده است. البته در طی سالهای بعد از انقلاب ۱۳۵۷، حملات متعددی به قصد تخریب و آسیب رساندن به «حسینیهها» و «خانقاه»های دراویش صورت گرفت و از این رو دراویش گنابادی دارای امنیت نبودهاند. در تهران دو حسینیه وجود داشته است. یکی از آن دو حسینیه «امیر سلیمانی» (مشیرالدوله) است که حدود ۱۰۰ سال قدمت دارد. این حسینیه در ابتدای انقلاب به آتش کشیده شد و در حال حاضر بسته است. پس از تخریب این حسینیه، جمعها و گردهماییهای دراویش در حسینیه دیگری صورت میگرفت که «حسینیه حائری» نام داشت که این حسینیه نیز در حال حاضر بسته شده است. حسینیههای دیگری نیز در شهرهای شیراز، اصفهان (حسینیه تخت فولاد)، قم، ایلام، لرستان، تبریز، رشت، شهسوار، کرج، گیلان و بروجرد نیز وجود داشته است که همگی بسته شدهاند. حسینیه «شریعت» قم در بهمن ۱۳۸۴ و حسینیه بروجرد نیز در سال ۱۳۸۶ تخریب گردید. حسینیه «تخت فولاد» اصفهان نیز در بهمن سال ۱۳۸۷ مورد تعدی قرار گرفت.
در سال ۱۳۷۵، سعید امامی که معاون وزیر اطلاعات وقت بود، در سخنرانی خود نسبت به رشد دراویش در ایران ابراز نگرانی کرد و ایشان را یکی از گروههای خطرناک نام برد که دارای «تفکرات وحشتناک» هستند. به تدریج چنین حملاتی در شهرهای دیگر از جمله قم، کرج، تهران و همچنین بروجرد نیز دیده شد. در این حملات برخی از مکانهای دفن اشخاص برجسته دراویش گنابادی در شاه عبدالعظیم و نیز حسینیه شریعت قم تخریب شد. روند شکلگیری چنین حملاتی به دراویش گنابادی در شهر قم، به سالهای ابتدایی دهه ۸۰ برمیگردد که کتابهایی علیه دراویش در این شهر منتشر گردید؛ کتابهایی که دراویش را متهم به «ضد شیعه» بودن میکرد.
وضعیت دراویش در ایران از سال ۱۳۸۴ رو به وخامت میگذارد. در این دوران آیتالله شاهرودی ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی را بر عهده داشته است و زیر نظر او محدودیتهای جدیدی علیه دراویش وضع میشود.
در بهمن سال ۱۳۸۴ عده ای از دراویش، طی نامهای به تعدادی از مراجع تقلید قم و همینطور آیتالله خامنهای ابراز کردند: «ما به عنوان مقلدین مخلص شما اولا حمایت بی چون و چرا از نظام و قوانین جمهوری اسلامی و کشور پربرکت ایران را اعلام، ثانیا از آن مرجع عظیم الشأن استدعای استمداد و کوتاه نمودن دست افرادی که قصد آزار و اذیت و ایجاد نفاق بین مسلمین و شیعیان را دارند، داریم». حسینیه قم و همچنین دو منزل اطراف آن که متعلق به دراویش بود، پس از تخلیه اجباری آن از دراویش و ضرب و شتم و انتقال ایشان به محلهای دیگر، بسته، به آتش کشیده شد و نهایتا تخریب گردید. در این درگیریها هزار نفر از دراویش بازداشت و بیش از دویست نفر نیز مجروح گردیدند. لازم به ذکر است که این حسینیه که محل نیایش جمعی دراویش گنابادی بود تنها سه سال و نیم قدمت داشت.
برخی از مراجع تقلید شهر قم همچون «آیت الله محمد تقی بهجت» به دلیل آنکه زمین حسینیه دراویش موقوفه بوده است، نسبت به تصرف و تخلیه آن مخالفت کرده بودهاند. در اسفند ۱۳۸۴ آیتالله منتظری ضمن اعتراض به تصرف و بستن این حسینیه بیان کرده بود: «تخریب منزل شخصی افراد و حسینیه و ضرب و شتم بندگان خدا به ویژه خواهران هیچ توجیه شرعی ندارد» و «اسلام دین رحمت است و در آن حقوق همه مردم حتی اقلیت های دینی و اهل ذمه محترم است چه رسد به حقوق مسلمانان و شیعیان.» در اعتراض به این تخریب، محمد تقی فاضل میبدی و مهدی کروبی در نامهای از علمای شیعه درخواست دفاع از حقوق دراویش را کردند اما آیتالله نوری همدانی در پاسخ به این درخواست اعلام کرد: «امروز که چهره اسلام ناب در نتیجه نهضت امام راحل در عرصه زندگی مسلمانان حاکم شده دیگر جایی برای فرقه صوفیه وجود ندارد… هارون الرشیدها و سلطان محمود غزنویها سازنده خانقاههای این فرقه هستند و قطبهای صوفی نیز چون همیشه دین را از سیاست جدا میدانستند، سلاطین جبار را اولوالامر میخواندند و میستودند».
در پی این حوادث، دو وکیل دراویش گنابادی، فرشید یداللهی و امید بهروزی، به حبس تعزیری و محرومیت ۵ ساله از شغل وکالت محکوم شدند. ۵۲ نفر از دراویش نیز به شلاق، حبس تعزیری و پرداخت جریمه نقدی محکوم شدند.
در دی ماه ۱۳۸۵، محمود احمدینژاد خواستار برخورد با افکار «انحرافی در پوشش مسائل عرفانی و معنوی» شد و شورای فرهنگ عمومی در این زمینه موظف شد که اقدامات پیشگیرانه لازم را انجام دهد.
از جمله آزار و اذیتها میتوان به حصر خانگی قطب دراویش گنابادی، آقای نورعلی تابنده از اسفند ۱۳۹۶ اشاره کرد. همچنین اسنادی محرمانه منتشر شده است که بر طبق آنها، حکومت ایران در راستای تضعیف اقتصادی دراویش تلاش کرده است. برخی از دیگر فشارها بر جامعه دراویش گنابادی عبارت بوده است از:
نمونهای دیگر از آزار و اذیتهای دراویش در سالهای اخیر، محمد راجی یکی از بازداشتشدگان اعتراضات گلستان هفتم در سال ۱۳۹۶ بود. او که از فرماندهان سابق سپاه پاسداران و همچنین یکی از فرماندهان جنگ ایران و عراق بود، در سال ۱۳۸۳ از سپاه پاسداران جدا شد. او در اعتراضات سال ۱۳۹۶ بازداشت شد و در بازداشتگاه کشته شد.