۲۰ شهریور ۱۳۶۰؛ داستان عجیب تیرباران پنج کشاورز بهائی در اصفهان

کیان ثابتی: در ۲۰شهریور۱۳۶۰، پنج روستایی بهایی در زندان داران، از توابع شهرستان فریدن در استان اصفهان تیرباران شدند. این پنج تن در هیچ دادگاهی محاکمه نشدند و از داشتن حق وکیل محروم بودند. اتهام آن‌ها پیروی از آیین بهایی بود که در صورت انکار اعتقاد‌شان از زندان آزاد می‌شدند. دوره بازداشت هر کدام از آنان کمتر از دو ماه بود و بازداشت شدگان برای انکار اعتقادات مذهبی‌شان تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار داشتند. بهمن عاطفی افوسی (۳۴ ساله)، عزت‌الله عاطفی افوسی (۵۴ ساله)، احمد رضوانی چیگانی (۵۵ ساله)، عطاءالله روحانی (۴۱ ساله) و گشتاسب ثابت راسخ (۳۰ ساله) اسامی این پنج کشاورز روستانشین بهایی بود.
واقعه روستاییان داران چگونه آغاز شد؟

روستاییان بهایی از جمله آسیب‌پذیرترین قشر جامعه بهایی در ایران هستند که همواره از پیش از انقلاب مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آزار روستاییان و کشاورزان بهایی افزایش یافت. ملّاهای محلی که حکومت را از خودشان می‌دانستند، با تحریک احساسات مذهبی روستاییان و حمایت غیرمستقیم ژاندارمری بر شدت این آزارها افزودند.

 هدف اصلی این تحرکات، بیرون کردن بهاییان از روستاهای محل زندگی آبا و اجدادی‌شان و تصرف دام‌ها و زمین‌های آنان بود. بر اثر این اقدامات، تنی چند از بهاییان در نقاط مختلف کشور مانند خراسان و مازندران به قتل رسیدند و تعداد زیادی از روستاها از سکنه بهایی خالی شدند.

در تابستان ۱۳۶۰، با تحریکات یک روحانی محلی به نام «شیخ رضی‌الله سعادتی» و نفوذ حجتیه‌ها در منطقه، روستاییان بهایی ساکن در بیش از سی روستای اطراف اصفهان تحت فشار و آزار قرار گرفتند تا دین خود را انکار کنند و مسلمان شوند.

 بر اثر این فشارها، تعداد زیادی از روستاییان بهایی مجبور به ترک محل‌های زندگی و آواره‌ی شهرها شدند. تنی چند از بهاییان، بازداشت و تعدادی هم از ترس دستگیری، زندگی پنهانی را آغاز کردند. در بین بازداشت شدگان، عزت الله عاطفی و بهمن عاطفی از روستای افوس و گشتاسب ثابت راسخ، عطاالله روحانی و احمد رضوانی از روستای چیگان بودند.

این پنج روستایی بهایی که بودند؟

عزت‌الله عاطفی افوسی، فرزند جمیله و باقر در سال ۱۳۰۶ در روستای افوس از توابع فریدن اصفهان به‌دنیا آمد. شغل اصلی او کشاورزی بود هم‌چنین به رنگ‌رزی نخ‌های قالی هم می‌پرداخت.

او به دلیل شغلش و راستی و درست‌کاری در کسب، به عنوان فردی خوشنام در منطقه شناخته می‌شد. عزت‌الله عاطفی، خودش بهایی شده و بعد از انقلاب اسلامی، همیشه نگرانی برای دستگیری او بود. او در هنگام اعدام ۵۴ ساله و دارای هفت فرزند بود.

بهمن عاطفی افوسی، برادر عزت‌الله در سال ۱۳۲۶ در روستای افوس به دنیا آمد. شغل اصلی او کشاورزی بود. بهمن عاطفی، متاهل و چهار فرزند داشت که در زمان دستگیری، بزرگ‌ترین آن‌ها ۱۴ سال و کوچک‌ترین ۱۴ ماهه بود. بهمن عاطفی در زمان کشته‌شدن ۳۴ ساله بود. بهمن و عزت‌الله پس از ۵۸ روز بازداشت در زندان داران اعدام شدند.

عطاءالله روحانی، فرزند ابراهیم و جهان سلطان در سال ۱۳۱۹ در روستای چیگان از توابع فریدن به دنیا آمد. شغل اصلی او دامداری و کشاورزی بود. در سال ۱۳۳۴، از طرف متعصبین محلی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و محصولاتش را تاراج کردند. او چند ماهی مجبور به ترک روستا شد. روحانی دارای هفت فرزند و در هنگام به قتل رسیدن ۴۱ ساله بود.

احمد رضوانی چیگانی، در سال ۱۳۰۵ در روستای چیگان به دنیا آمد. پدرش، حسن و مادرش، خاور سلطان هر دو بهایی بودند. زندگی احمد رضوانی و خانواده‌اش از راه کشاورزی بر روی زمین تامین می‌شد. او هم مانند عطاءالله روحانی بر اثر بلوای پیش‌آمده علیه بهاییان روستای چیگان، مدتی مجبور به ترک روستا شد. رضوانی در هنگام اعدام، ۵۵ ساله و دارای هفت فرزند بود. او و عطاءالله روحانی را پس از ۲۶ روز بازداشت در زندان داران، اعدام کردند.

گشتاسب ثابت راسخ، جوان‌ترین فرد در بین پنج روستایی بهایی بود که در زندان داران اعدام شدند. او در سال ۱۳۳۰ در روستای چیگان در خانواده‌ای بهایی به دنیا آمد. او در چیگان به کشاورزی مشغول بود.

او در هنگام دستگیری به تازگی صاحب فرزندی شده بود. ثابت راسخ را پس از ۲۷ روز بازداشت به همراه چهار زارع دیگر بهایی در زندان داران تیرباران کردند. این زارع بهایی در زمان کشته شدن تنها ۳۰ سال از عمرش گذشته بود.

چگونگی دستگیری پنج کشاورز بهایی در فریدن

در شام‌گاه ۲۵تیر۱۳۶۰، دو پاسدار و یک فرد لباس شخصی به منزل عزت‌الله عاطفی مراجعه کرده و او را بازداشت می‌کنند. بهمن عاطفی، برادر او را هم بازداشت می‌کنند. ابتدا، دو برادر را به مسجد افوس می‌برند و در حضور جمعیت جمع شده در مسجد از آن‌ها می‌خواهند که لا اله الا الله بگویند و از دین بهایی برگردند.

 این دو برادر از پذیرش درخواست مهاجمان اجتناب می‌کنند و اعلام می‌کنند بر اعتقادشان پابرجا هستند.

عزت‌الله عاطفی از همان تریبون مسجد می‌گوید که «من به عنوان یک بهایی لا اله الا الله می‌گویم. ما دین‌مان را انکار نمی‌کنیم چون اگر این کار را بکنم انگار همه‌ی ادیان الهی را انکار کرده‌ام، پس بر عقیده خودمان خواهیم ماند.» بعد از این واقعه، آن دو برادر را به زندان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهرستان داران، از توابع فریدن اصفهان منتقل کردند.

پیش از انقلاب، عطاءالله روحانی و احمد رضوانی همراه خانواده‌هایشان در روستای قلعه ملک از توابع فریدن زندگی می‌کردند. پس از انقلاب اسلامی، آزار و اذیت فزونی گرفت تا اینکه در تابستان سال ۱۳۶۰، روحانی و رضوانی به همراه خانواده‌‌هایشان مجبور به ترک قلعه ملک شدند و به اصفهان پناه بردند.

 پس از ۴۰ روز، شورای ده قلعه ملک نامه‌ای برای آن‌ها فرستاد و اطمینان داد که در صورت بازگشت به روستا، مزاحمتی برای آن‌ها پیش نخواهد آمد. با اینکه اطمینانی به این قول نداشتند، به روستا بازگشتند. به محض ورود در روز ۲۶مرداد۱۳۶۰، هر دو تن دستگیر و در داران اصفهان زندانی شدند. پیش از بازداشت از آن‌ها می‌خواهند تا دین بهایی را انکار کنند و مسلمان شوند، اما چون آن دو نمی‌پذیرند؛ توسط ماموران کمیته بازداشت و به زندان فرستاده می‌شوند.

گشتاسب ثابت راسخ در اوایل انقلاب که بهاییان روستای چیکان سخت مورد آزار اهالی بودند، مجبور به ترک روستا شد و همراه با خانواده به اصفهان نقل مکان کرد.

ساعت یازده شب ۲۵مرداد۱۳۶۰، ماموران به منزل او در اصفهان حمله کردند و پس از ضرب و شتم شدید، گشتاسب را به داخل اتومبیل می‌اندازند و به زندان سپاه اصفهان می‌برند. روز بعد، او را به زندان داران انتقال دادند.

دوران زندان پنج روستایی بهایی چگونه گذشت؟

در دوران کوتاه بازداشت، این پنج کشاورز به شدت تحت فشار و شکنجه بودند تا از دین خود برگردند و مسلمان شوند. حتی مقامات محلی سه دفعه با خانواده‌های برادران عاطفی دیدار کردند و آنان را تحت فشار و تهدید قرار دادند تا از عزت‌الله و بهمن بخواهند از اعتقادشان برگردند و مسلمان شوند، زیرا در غیر این‌صورت، حکم اعدام در انتظارشان خواهد بود.

از سوی دیگر، هیچ سند و اطلاعی از تشکیل دادگاه برای آنان وجود ندارد و زندانیان در ملاقات با خانواده‌ها، هرگز به این موضوع اشاره نکرده‌اند. عزت‌الله عاطفی در ملاقات به خانواده‌اش اظهار داشته که نامه‌ای به دادستان نوشته و پرسیده است که به چه جرمی دستگیر و زندانی شده؟ دادستان هم پاسخ داده که تا وقتی بهایی هستی در زندان خواهی ماند.

تیرباران پنج روستایی بهایی در زندان داران چگونه اتفاق افتاد؟

روز قبل از واقعه، یکی از پسران عزت‌الله عاطفی برای دیدار و خبر گرفتن از وضعیت پدرش به زندان داران مراجعه می‌کند. خانواده عاطفی سه هفته‌ بوده که هیچ ملاقات یا خبری از عزت‌الله نداشتند. پاسداران به بهانه‌‌ی ملاقات دادن بعد از ساعت اداری، پسر را بازداشت می‌کنند و او را شب در زندان نگه می‌دارند.

حوالی نیمه شب، ناگهان با شنیدن صدای رگبار وحشتناکی، زندانیان از خواب می‌پرند. پسر عزت‌الله به ساعتش نگاه می‌کند، سی دقیقه از بامداد گذشته بوده است. او نزدیک صبح در سلول را می‌زند. نگهبان می‌پرسد که چه کار داری؟ او می‌گوید که دیروز برای خبرگرفتن از پدر و عمویم، عزت‌الله و بهمن عاطفی آمده بودم که مرا هم بازداشت کردند. نگهبان وقتی از نام زندانی‌ها و بهایی بودن آن‌ها مطلع می‌شود، می‌گوید که آن‌ها دیشب می‌خواستند از زندان فرار کنند که همه را با گلوله کشتیم. بعدا اجساد آن‌ها را تحویل می‌دهیم.

فرار پنج روستایی بهایی از زندان داران را هیچ عقل سلیم نمی‌پذیرفت، به همین خاطر دست و اندرکاران این قتل با همکاری ملاهای محل در روستاهای منطقه شایعه کردند که چون اینان می‌خواستند از زندان فرار کنند، اعدام شدند.

هیچ‌کدام از این پنج تن، احتیاج به فرار از زندان نداشتند زیرا با انکار دین بهایی بلافاصله از زندان آزاد می‌شدند و نزد خانواده‌هایشان برمی‌گشتند.

وقایع بعد از اعدام پنج روستایی بهایی

پسر عزت‌الله را همان روز آزاد می‌کنند. فردای آن روز، او برای تحویل جسد مراجعه می‌کند، ابتدا منکر واقعه می‌شوند ولی بعد می‌گویند به خانه برگردد جسدها را خودمان تحویل خواهیم داد.

هم‌زمان با عاطفی، زنی از عشایر هم برای کاری در دفتر زندان بوده است، او وقتی از واقعه مطلع می‌شود به عاطفی می‌گوید که دو روز قبل، از کمیته به آن‌ها گفته‌اند فردا شب (شب اعدام روستاییان) اگر صدای تیراندازی شنیدند به هیچ‌وجه از چادرهای‌شان بیرون نیایند چون مانور دارند.

نیمه شب، جسد برادران عاطفی را به درب خانه می‌آورند و از پسر عزت‌الله می‌خواهند تا اجساد را خیلی سریع و بدون سر و صدا در قبرستان بهاییان روستا دفن کند.

ماموران، جسدهای عزت‌الله و بهمن را در یک کیسه نایلونی شفاف قرار داده بودند. صورت‌های هر دو سالم ولی بدن‌شان پر از تیر و گلوله بوده است. ظاهرا اجساد را بلافاصله بعد از تیرباران در کیسه گذاشته‌اند زیرا نایلون پر از خون بوده، حتی هنوز از سر آن خون می‌چکیده است.

 پسر عزت‌الله، اجساد را بدون شستشو و انجام مراسم مذهبی با حضور ماموران دفن می‌کند، حتی به او اجازه نمی‌دهند تا چاله را به اندازه کافی حفر کند.

روز بعد، یک روحانی محلی با چند نفر دیگر به درب خانه‌ی عاطفی‌ها می‌آید و به خانواده‌ها می‌گویند از اعدام آن‌ها درس بگیرند و مسلمان شوند. این تهدیدها موجب شد تا خانواده عاطفی که بچه‌های کوچکی داشتند، خانه‌ها و زمین‌های خود را رها و از روستای افوس به اصفهان مهاجرت کنند. سپس به دستور مقامات قضایی، تمام اموال برادران عاطفی مصادره و به یکی از برادرانشان که مسلمان شده بود، واگذار شد.

چند سال بعد، با ساختن جاده‌ای بر روی قبرستان محل دفن برادران عاطفی، محل دفن ایشان تخریب و برای همیشه ناپدید شد.

اجساد عطاءالله روحانی، احمد رضوانی و گشتاسب ثابت راسخ را هم مانند برادران عاطفی بدون انجام مراسم مذهبی و بدون کفن با حضور ماموران و چند تن از خویشاوندان تازه مسلمان شده در قبرستان بهاییان روستای چیگان به خاک سپردند.

خانواده‌های پنج روستایی سال‌ها جهت پیگیری دلایل اعدام آن‌ها و پس‌گرفتن اموال و زمین‌های مصادره‌شان به نهادهای مختلف مراجعه کردند ولی پاسخ روشنی دریافت نکردند. به طور مثال، هیات پیگیری فرمان امام در پاسخ به یکی از این خانواده‌ها نوشت «شما برای نمونه یک دفعه هم مرگ بر شاه و آمریکا نگفتید…مردم مسلمان شهید ندادند و شاه و امریکا را نابود نکردند که شما بی‌تفاوت زندگی کنید و در هیچ چیز مردم شرکت نکنید…»

*بخش‌های مربوط به برادران عاطفی با استناد به گفتگو با سپهر عاطفی، نوه عزت‌اله عاطفی است.

اشتراک‌گذاری در شبکه‌های اجتماعی

خبرنامه

با عضویت در خبرنامه از آخرین اطلاعات منتشر شده در سایت آگاه شوید

دیگر خبرها

اخبار

ویدیوی ساختگی علیه بهاییان؛ وزارت اطلاعات از کدام مهدکودک‌ها حرف می‌زند؟

جامعه جهانی بهایی در آخرین بیانیه‌ای که صادر کرده از ترفند تکان دهنده وزارت اطلاعات و پخش ویدیوی ساختگی از مهدکودک و نفرت‌پراکنی علیه بهاییان در تلویزیون ایران سخن گفته است. درباره این فیلم ساختگی و ادعاهایی که نهادهای امنیتی مطرح کرده‌اند، چه می‌دانیم؟

اخبار

بازخوانی پرونده مرگ مشکوک رحمت‌الله حکیمان، شهروند بهایی

«خانم یکی از زندانیان برای گرفتن خبر از همسرش به دفتر دادستانی مراجعه کرده بود. بر روی میز، جواز دفنی را دیده که بر روی آن بزرگ نوشته شده بود رحمت‌الله حکیمان، فوت در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۶۲. ناگهان همه چیز دور سرش چرخید. چه‌طور ممکن است؟ او را چند روز پیش دستگیر کرده‌ بودند و در طی همین چند روز فوت کرده است؟ چرا به خانواده‌اش خبر نداده‌اند؟ اگر او امروز به آن‌جا نمی‌رفت، آیا مرگ حکیمان را به خانواده‌اش اطلاع نمی‌دادند؟ از تاریخ فوت او چند روز گذشته، پس جسد کجا است؟ اصلا چرا فرد سالمی مثل رحمت‌الله در زندان فوت کرده است؟» (نقل قول غیرمستقیم از همسر یکی از زندانیان بهائی کرمان)

درباره ما

در این وبسایت اطلاعات مربوط به ادیان و مذاهب ایران گردآوری شده ودر درسترس شما قرار دارد. با مراجعه به فهرست و گزینه‌های سایت، به این اطلاعات دسترسی پیدا خواهید کرد. 

© Copyright Off-Centre Productions 2021