پسر عزتالله را همان روز آزاد میکنند. فردای آن روز، او برای تحویل جسد مراجعه میکند، ابتدا منکر واقعه میشوند ولی بعد میگویند به خانه برگردد جسدها را خودمان تحویل خواهیم داد.
همزمان با عاطفی، زنی از عشایر هم برای کاری در دفتر زندان بوده است، او وقتی از واقعه مطلع میشود به عاطفی میگوید که دو روز قبل، از کمیته به آنها گفتهاند فردا شب (شب اعدام روستاییان) اگر صدای تیراندازی شنیدند به هیچوجه از چادرهایشان بیرون نیایند چون مانور دارند.
نیمه شب، جسد برادران عاطفی را به درب خانه میآورند و از پسر عزتالله میخواهند تا اجساد را خیلی سریع و بدون سر و صدا در قبرستان بهاییان روستا دفن کند.
ماموران، جسدهای عزتالله و بهمن را در یک کیسه نایلونی شفاف قرار داده بودند. صورتهای هر دو سالم ولی بدنشان پر از تیر و گلوله بوده است. ظاهرا اجساد را بلافاصله بعد از تیرباران در کیسه گذاشتهاند زیرا نایلون پر از خون بوده، حتی هنوز از سر آن خون میچکیده است.
پسر عزتالله، اجساد را بدون شستشو و انجام مراسم مذهبی با حضور ماموران دفن میکند، حتی به او اجازه نمیدهند تا چاله را به اندازه کافی حفر کند.
روز بعد، یک روحانی محلی با چند نفر دیگر به درب خانهی عاطفیها میآید و به خانوادهها میگویند از اعدام آنها درس بگیرند و مسلمان شوند. این تهدیدها موجب شد تا خانواده عاطفی که بچههای کوچکی داشتند، خانهها و زمینهای خود را رها و از روستای افوس به اصفهان مهاجرت کنند. سپس به دستور مقامات قضایی، تمام اموال برادران عاطفی مصادره و به یکی از برادرانشان که مسلمان شده بود، واگذار شد.
چند سال بعد، با ساختن جادهای بر روی قبرستان محل دفن برادران عاطفی، محل دفن ایشان تخریب و برای همیشه ناپدید شد.
اجساد عطاءالله روحانی، احمد رضوانی و گشتاسب ثابت راسخ را هم مانند برادران عاطفی بدون انجام مراسم مذهبی و بدون کفن با حضور ماموران و چند تن از خویشاوندان تازه مسلمان شده در قبرستان بهاییان روستای چیگان به خاک سپردند.
خانوادههای پنج روستایی سالها جهت پیگیری دلایل اعدام آنها و پسگرفتن اموال و زمینهای مصادرهشان به نهادهای مختلف مراجعه کردند ولی پاسخ روشنی دریافت نکردند. به طور مثال، هیات پیگیری فرمان امام در پاسخ به یکی از این خانوادهها نوشت «شما برای نمونه یک دفعه هم مرگ بر شاه و آمریکا نگفتید…مردم مسلمان شهید ندادند و شاه و امریکا را نابود نکردند که شما بیتفاوت زندگی کنید و در هیچ چیز مردم شرکت نکنید…»