زندگی دکتر سلیمان برجیس
دکتر سلیمان برجیس در سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان متولد شد. پدرش، حکیم یعقوب برجیس، طبیب مشهور و حاذق شهر کاشان بود. حکیم یعقوب پس از معالجه حاکم زنجان از طرف شاه قاجار، «شمس الحکما» لقب گرفت. شمس الحکما، نام خانوادگی برجیس را وقتی در دربار قاجار بود، در یک سرمشق خط از فتحعلیشاه دیده و آن را پسندیده بود.
حکیم یعقوب در یک خاندان یهودی متولد و بزرگ شد. او در سن جوانی در دورانی که در محکمه حکیم «نورمحمود» (دایی خود) به دستیاری و یادگیری طب مشغول بود با تعدادی از بهاییان تهران حشر و نشر داشت و از همان طریق با دین بهایی، آشنا و بهایی شد.
اما سلیمان برجیس، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «وحدت بشر» کاشان گذراند. این مدرسه که از شهرت فراوانی برخوردار بود، توسط بهاییان کاشان تاسیس شده بود. یکی از دلایل شهرت مدرسه، وجود معلمان ورزیده و با تجربه مسلط به زبان انگلیسی و فرانسه بود که در آن تدریس میکردند.
طبابت شغل موروثی خانواده برجیس بود و حتی امروزه هم اکثر جوانان این خانواده مشغول تحصیل و کار در این حرفه هستند. بر همین سیاق، سلیمان برجیس در سن ۱۹ سالگی برای فراگیری فن طب راهی تهران شد. او پس از چند سال تحصیل طب در دارالفنون و کارآموزی در بیمارستانهای دولتی تهران و بیمارستان صحت به کاشان بازگشت و در مطب پدر، مشغول به طبابت و درمان بیماران شد.
او در کاشان به «حکیم سلیمان» شهره بود. حکیم سلیمان، بیماران بیبضاعت را رایگان درمان میکرد. به آنها داروی مجانی میداد. حکیم سلیمان معروف بود با اولین اطلاع از بیماری که ملازم بستر است و امکان آمدن به مطب را ندارد، کیف پزشکی را برمیدارد و بیتوجه به دوری یا نزدیکی راه یا استطاعت مالی بیمار به عیادت او میشتابد. قاتلین دکتر برجیس از همین شیوه برخوردش با بیماران سوءاستفاده کردند و او را به قتلگاه کشاندند.
حُسن شهرت دکتر برجیس به عنوان یک طبیب بهایی خوشنام و محبوب اهالی کاشان، بهخصوص در بین فقرای شهر، موجب شده بود تا هدف تهمتها و دشمنی تندروهای اسلامی شهر شود و قدرت سخنوری و احاطه او بر کتب انجیل، تورات و قرآن هم مزید بر علت بود که بیش از سایر بهاییان کاشان مورد آزار و اذیت قرار گیرد.
یکی از دلایل تشدید آزار بهاییان در کاشان مواعظ تحریکآمیز «شیخ محمد خالصیزاده» علیه بهاییان بود. شیخ محمد خالصیزاده، روحانی تندروی اسلامی متولد کاظمین عراق بود. او ارتباط خوبی با احمد شاه قاجار داشت و چندین دفعه به دیدار شاه قاجار رفت. اما او از مخالفین سرسخت جمهوریخواهی رضا شاه بود و به دلیل مخالفتهایش با سیاستهای رضا خانی، سالها در تبعید بهسر برد. پس از تبعید رضا شاه از ایران، خالصیزاده هم از تبعید رهایی یافت و از سال ۱۳۲۲ به مدت چند سال ساکن شهر کاشان شد.
نوک حملات خالصیزاده علیه بهاییان، دکتر سلیمان برجیس بود. او صراحتا در بالای منبر دستور قتل دکتر برجیس را صادر کرد: «دکتر برجیس را که رئیس بابیهاست، از مطب بیرون بیاورید و بکُشید. او کافر و خدانشناس است. نجس است.»
فرد دیگری که نقش انکارناپذیری در قتل دکتر سلیمان برجیس داشت، واعظ «علیاکبر تربتی» بود. تربتی در سال ۱۳۲۶ از طرف آیتالله «بروجردی» به کاشان اعزام شد. او از همان بدو ورود در موعظههایش مردم را علیه بهاییان تحریک میکرد. او از بالای منبر شروع به فحاشی و تهمتزدن به بهاییان میکرد و آنها را فاسد و خونشان را حلال میدانست. هر روز، صدای واعظ تربتی از بلندگوهای قوی که در سطح شهر گذاشته شده بودند، شنیده میشد. تربتی و وعاظ دیگر، مردم را از رفتن به مطب دکتر برجیس منع کردند. این کار لطمه شدیدی به کار طبابت حکیم سلیمان زد؛ چون بسیاری از مردم از ترس متعصبین به مطب او نمیرفتند.
واعظ تربتی با شماری از اعضای انجمن تبلیغات اسلامی کاشان، گروهی به نام «هیئت دُعات اسلامی» با هدف اقدام عملی علیه مشرکین و منحرفین از اسلام تشکیل داد. تاسیس این گروه، زنگ خطری برای بهاییان کاشان بود؛ حتی احتمال قتل دکتر برجیس بر سر زبانها افتاد. هشت جوانی که سلیمان برجیس را به قتل رساندند، همگی از مریدان خالصیزاده و از اعضای هیئت دعات اسلامی بودند.
بهاییان برای حفظ امنیت خود به ریاست شهربانی کاشان که فردی به نام «سرگرد فاطمی» بود، مراجعه کردند؛ اما او گفت هیچ خطری بهاییان را تهدید نمیکند. بعدها در نامهای از طرف جامعه بهایی به سرلشگر «فضلالله زاهدی» مشخص شد که سرگرد فاطمی و سروان «علی نراقی» رئیس اداره آگاهی کاشان در خفا از حامیان و مشوقین شیخ تربتی در ضدیت با بهاییان بودهاند.
روز جمعه چهاردهم بهمنماه ۱۳۲۸ ساعت ٣٠ :۸ صبح دو نفر به نامهای «عباس توسلی» و «علی نقیپور» به مطب دکتر سلیمان برجیس مراجعه و بدون توجه به بیمارانی که در انتظار نوبت نشسته بودند، با التماس و زاری از دکتر خواستند تا همراه آنها برای عیادت پیرزنی از بستگانشان برود. در آن زمان، دکتر برجیس بهتازگی از کار در بهداری کاشان معاف شده و صبح و بعدازظهر در مطب مشغول مداوای بیماران بود. او به مدت ۳۰ سال، صبحها در بهداری و عصرها در مطب شخصی به معاینه و معالجه بیماران مشغول بود.
با اصرار و التماس آنها، دکتر برجیس از بیماران عذرخواهی کرد و همراه آن دو به خانه پیرزن رهسپار شد. مقصد آنها محله «دربند کِلِهَر»، محلهای دورافتاده و کم رفتوآمد در کاشان بود. آنها وارد کوچهای شدند و مقابل خانه شیخ «باقر نامی» که در آن روضه برقرار بود، ایستادند. شش نفر دیگر از خانه بیرون آمدند و به دکتر گفتند باید توبه کند و به مجلس روضه وارد شود. دکتر بیاعتنا به حرف آنان بازگشت؛ اما هشت نفر، با مشت و لگد به جان او افتادند. با هر چه به دستشان میرسید سنگ، چوب و چاقو به دکتر برجیس ضربه میزدند. سپس هیکل نیمهجان پیرمرد را به طبقه بالا کشیدند و از ارتفاع پنج متری به پایین پرتاب کردند. ضاربین به این هم اکتفا نکردند. یکی از آنها به نام «محمد رسولزاده» چاقویی درآورد و بر سینه دکتر برجیس نشست و شروع به شرحه شرحه کردن بدن دکتر سلیمان برجیس کرد. پزشک قانونی اثرات ۸۱ ضربه چاقو را بر بدن سلیمان برجیس مشخص کرده است.
جمعیت کثیری از مردم کنجکاو جمع شدند؛ ولی هیچکس کمکی نمیکرد. رسولزاده پس از کشتن دکتر برجیس، دستهای خونین خود را با برف پاک کرد و همراه بقیه ضاربان، «لا اله الا الله» گویان صحنه را ترک کرد. چهارنفر از قاتلین از همان مکان به شهربانی رفته و خود را به عنوان اعضای هیئت دعات اسلام که یک بهایی را کشتهاند، به شهربانی معرفی میکنند. چهار نفر دیگر، بعد از تحقیقات اولیه قاضی پرونده توسط شهربانی دستگیر شدند.
بعدها، یکی دیگر از ضاربین به نام «محمد امامی» در مصاحبهای مدعی شد، قتل توسط او انجام گرفته است: «رسولزاده و دیگران اسلحه برندهای نداشتند و بیجهت افتخار کشتن دکتر برجیس را به رسولزاده دادهاند؛ چون او جز یک گَزلَک کُند و نازک سلاح دیگری نداشت که پس از چند ضربه کج و بیثمر شد. ولی در دست من یک خنجر شیرخان بود و تمام ضربههای موثر که منجر به قتل گردید از طرف من با همین اسلحه بود و بالاخره گردنش را گرفتم و با همان شیرخان رگ گردن را زدم که ناگهان خون مانند فواره به دست و لباسم ریخت. دستهایم را با برفهای موجود پاک کردم و آمدیم جلو دربند با شش نفر دیگر همراهان که آنجا بودند با هم به شهربانی رفتیم…»
بعضی منابع، قتل دکتر سلیمان برجیس را منتسب به گروه فداییان اسلام به رهبری «نواب صفوی» میدانند. عضویت بعضی از ضاربین مانند رسولزاده و «گلسرخی» در گروه فداییان اسلام، ظن ارتباط فداییان اسلام با قتل سلیمان برجیس را تقویت میکند. از دلایل دیگر میتوان به همزمان بودن حضور نواب صفوی در کاشان با قتل دکتر برجیس (بنا بر خاطرات حجتالاسلام غلامرضا گلسرخی، یکی از ضاربین) اشاره کرد. همچنین ورود ناگهانی نواب صفوی به دادگاه برای روحیه دادن به قاتلین در زمانی که خودش تحت تعقیب پلیس بود، قابل توجه است. نواب و طرفدارانش پس از به هم زدن دادگاه و درگیری با ماموران از محل گریختند.
پس از دستگیری ضاربین، به تحریک آیتالله «غروی»، مجتهد شهر، گروهی از مردم شهر آماده حمله به دادگستری شدند تا متهمان را آزاد کنند. بازاریان سنتی هم دست به اعتصاب زدند. دامغانی پرونده هشت متهم قتل دکتر برجیس را به سرعت تکمیل و متهمان را به تهران اعزام کرد.
هر هشت نفر متهم پرونده به قتل دکتر سلیمان برجیس اعتراف کردند و گفتند که شرعا مکلف به اجرای حکم قتل این شخص بوده و وظیفه شرعی خود را انجام دادهاند.