«نعمتالله بیضایی»، شاعر، نویسنده و حقوقدان بهایی بود که در سال ۱۲۸۲ خورشیدی در شهرستان آران و بیدگل زاده شد.
وی فرزند «میرزا محمدرضا» (متخلص به ابن روح آرانی)، نوه «ملا محمد آرانی» (متخلص به روحالامین)، برادر «ادیب بیضایی آرانی» و همچنین پدر «بهرام بیضایی» است. نعمتالله بیضایی از بهاییان کاشان بود که در شعر به «ذکایی» تخلص میکرد. او حقوقدان و مؤسس انجمن ادبی تهران بود.
نعمتالله تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاهش و سپس در تهران در مدرسه ملی (اتحادیه) و بعدا در سال ۱۳۰۷ در مدرسه «بنین» گذرانید. او بعد از اخذ دیپلم و سه سال تدریس، در کنکور ورودی عالی قضایی شرکت کرد و به استخدام اداره ثبت اسناد و املاک وزارت دادگستری درآمد. او بلافاصله در سمت ریاست ثبت اسناد و املاک شهرستان بابل مشغول خدمت شد و در خلال خدمت در اداره ثبت اسناد و املاک کشور، در رشته حقوق موفق به اخذ درجه لیسانس شد. او تا سال ۱۳۴۲ شمسی در ادره ثبت خدمت کرد.
وى که شاعرى خوشذوق و نکتهسنج و شعرشناس بود، در سال ۱۳۲۲ شمسی انجمن ادبى تهران را تاسیس کرد و این انجمن تا سال ۱۳۵۷ شمسی هفتهاى یکبار در منزلش تشکیل مىشد. او به دعوت انجمن ادبی فرهنگستان یکم به ریاست ملکالشعرای بهار، از نیمه سال ۱۳۲۶ در جلسات هفتگی این انجمن شرکت میکرد.
او پس از برادرش ادیب بیضایی که علاوه بر طبع شعر و شاعری تحصیلات فقه داشت و بعد از تحقیق و همنشینی با بهاییان به آیین بهایی ایمان آورد و علاوه بر سرایش اشعار خالصانه و جاودانه در ژرفای دیانت بهایی، تذکرهای بر شعرای دیگر این آیین در چهار جلد نگاشته است.
از آثار او میتوان به «تذکره خوان نعمت»، «نقد الشعراء»، «طلیعه آثار انجمن ادبى تهران»، «ید بیضاء»، «علم بدیع»، «حقوق بینالملل»، «عروض و قافیه» و «قصص الشعراء» اشاره کرد.
«نیلوفر بیضایی»، نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر در مورد پدربزرگش نعمتالله ذکایی میگوید: «یکی از کسانی که در زندگی من تاثیری غیر قابل انکار داشته است، پدربزرگم ، نعمتالله ذکایی بیضایی است. عشق او به شعر و ادب از مهر سرشارش به انسان نشات گرفته بود. او ذاتا شاعر بود و از همین رو طبع شاعرانهاش بدون اینکه ساختگی باشد، در هر لحظه از زندگیاش، از گفتارش و از کردارش حس میشد. هرگز از یاد نخواهم برد، احترام سرشاری را که برای هر انسان به صرف انسان بودنش قائل بود. فراموش نخواهم کرد که او همه را شما خطاب میکرد و در بهکارگیری لحن احترامآمیزش تفاوتی میان کودک هفت ساله و مرد یا زن هفتاد ساله، میان تاجر متمول و دربان دم در، میان اهل فرهنگ و مردم عامی قائل نبود. در نگاه او هر کس صرف نظر از سن و سال و موقعیت اجتماعی و فرهنگیاش بهعنوان انسان گوهری یکتا بود که شایسته احترام است و دارای حرمت انسانی. او انسانی ژرفاندیش بود که بازتاب تعمقش در هستی انسان نه تنها در اشعارش بلکه در رفتار انسانیاش با همگان نمود مییافت.»
او میگوید: «من هرگز ندیدم که پدربزرگم که یک بهایی معتقد بود، بخواهد باورهای خود را به دیگران تحمیل کند و یا اینکه حتی اصراری برای اثبات باورش به کسی داشته باشد. اما به جرات میتوانم بگویم که باور دینیاش را در انساندوستی بیحد و مرزش متبلور کرده بود؛ بدون اینکه نیازی به تظاهر و تاکید مداوم بر باورهای عقیدتیاش داشته باشد.»
خانواده بیضایی که هر یک به سهم خود در جهت اعتلای فرهنگ این جامعه تلاش کردند، پس از انقلاب عرصه بر آنها تنگتر شد و بسیاری از نزدیکان نعمتالله به ناچار مجبور به ترک وطن شدند.
نعمتالله بیضایی در سال ۱۳۱۵ با «نیره موافق»، دختر «میرزا تقی خان موافق» ازدواج کرد که حاصل ازدواج این دو یک دختر به نام بهین و سه پسر به نامهای بهرام، بیژن و بدیعالله است.
نعمتالله بیضایی که تاثیر بسزایی در فرهنگ و هنر دوره خود داشت، در مرداد سال ۱۳۶۵ در اثر ایست قلبی در تهران درگذشت.