«شمیم بهار»، نویسنده، ناشر، منتقد ادبی و سینمایی و از بهاییان ایران است که ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران متولد شده است.
او پس از پایان دوره متوسطه، برای ادامه تحصیل به بریتانیا رفت و در اواسط ۲۰ سالگی به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران، تا اواخر ۲۰ سالگی با مجله «اندیشه و هنر» همراه شد و سردبیری بخش ادبیات و هنر آن را برعهده گرفت.
در همین سالها، چند داستان کوتاه و نقدهای سینمایی او در این مجله منتشر شدند. در اوایل ۳۰ سالگی، انتشارات «پنجاه و یک» را تاسیس کرد و در حوزه ادبیات و سینما دست به انتشار آثار متمایزی زد. این انتشارات اما بیشتر از سه سال دوام نیاورد. شمیم بهار همچنین در دانشکده هنرهای زیبا «دانشگاه تهران» به تدریس سینما مشغول بود.
او که بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۴۷ سردبیری بخش ادبیات و هنرهای مجله اندیشه و هنر را برعهده داشت، این نشریه را تبدیل به مجالی برای تجربه نوگرایی در داستاننویسی معاصر ایرانی کرد و کوشید معیارهای نقد ادبی جدید جهان غرب را در بررسی ادبیات و هنر جدید ایران (داستاننویسی، شعر، تئاتر و سینما) به کار گیرد.
کار اصلی او نوشتن نقدهای سینمایی بود. شمیم بهار در این کار چنان جدی بود که میگویند وقتی فیلم خوبی میدید، برای نوشتن نقدی بر آن فیلم، چند بار به سینما میرفت و هر بار در جای متفاوتی مینشست تا فیلم را از زوایای مختلف ببیند و دقیقتر دربارهاش بنویسد.
شمیم بهار در دهه ۴۰ نقد جدی فیلم را وارد مطبوعات کرد. او اصول نقد ادبی نو را در بررسی ادبیات ایرانی به کار میگرفت. نقد فنی که شمیم بهار مینوشت، صرفاً معطوف به متن بود و متن را به هیچ با نوع ارجاع بیرونیِ اخلاقی و زندگینامهای ارتباط نمیداد.
روش او در نقد، نقد صریح و مقایسهای بود. در این نوع نقد، جنبههای ساختاری و محتوایی دو یا چند اثر از یک نویسنده با داوریهای صریح و گاه کوبنده مورد بررسی قرار میگیرند. از جمله نقدهای ادبی او میتوان به مطلبی اشاره کرد که بر آثار «جلال آلاحمد» نوشت. به عقیده «حسن میرعابدینی»، بعد از آن کسی درباره آلاحمد حرفی نزد که متمایز از حرف شمیم بهار باشد.
شمیم بهار با نام «فرامرز خیبری»، مقالاتی انتقادی-ادبی درباره شعر در مجله اندیشه و هنر (دوره پنجم) مینوشت؛ از جمله مقالات او با این امضا، میتوان به نقدش بر «شبخوانی» را نام برد.
شبخوانی «محمدرضا شفیعی کدکنی» اگرچه بعدها بهشدت مورد علاقه روشنفکران انقلابی واقع شد ولی در هنگام انتشار، توجه چندانی به آن نشد و نقد و نظری در پی نداشت.
شمیم بهار در مجله اندیشه و هنر، در دهه ۴۰ «ولادیمیر ناباکوف» را به جامعه ادبی ایران معرفی کرد.
مدتی گذشت تا در دانشگاه تهران به تدریس بپردازد. در دهه ۵۰، کلاسهایش در دانشگاه تهران راه افتادند و بسیاری از منتقدین تاثیرگذار آینده سینمای ایران، از جمله «خسرو دهقان»، «بهزاد رحیمیان»، «داود مسلمی»، «بهروز افخمی»، «بهرام دهقانی»، «بهمن طاهری» و «سیامک شایقی» سر کلاسهایش نشستهاند.
او در کل شاید فقط ۱۰ تا ۱۲ نقد بلند نوشته باشد اما همین تعداد نقد، تاثیر بسیاری در جهتگیری گروهی از منتقدین در تاریخ نقد فیلم ایران داشتهاند.
بهار پس از انقلاب ۱۳۵۷، به خاطر بهایی بودن، از دانشگاه اخراج شد. او در حدود آغاز دهه ۱۳۸۰ به سوییس رفت. معدود دوستان قدیمی بهار شاید تنها کسانی هستند که در این سالها از اوضاع او خبر دارند.
سرانجام بیش از چهار دهه سکوت و گوشهگیری شمیم بهار و مخالفت عمده و جدی او با تجدید چاپ نقدها و داستانهایش به پایان رسید و او در اقدامی غافلگیر کننده، مجموعه داستانها و نقدهایش (عمدتاً چاپ شده در مجله اندیشه و هنر در دهه ۴۰) را به همراه فیلمنامه منتشر نشدهاش به نام «عاشقانه» در کتابی با عنوان «دهه ۴۰ و مشقهای دیگر» در سال ۱۳۹۸ به چاپ رساند.
«قرنها بگذشت» داستان بلند دیگری است که شمیم بهار بعد از سالها بیخبری و یک سال بعد از انتشار دهه ۴۰ و مشقهای دیگر، در سال ۱۳۹۹ به رشته تحریر درآورد. کتاب، داستان مرد و زنی است که در روزهای پرتلاطم آخرین سال این قرن و در زمانه همهگیری، تهران را برای همیشه ترک میکنند و راهی شهر دیگری میشوند.
داستانهای «طرح»، «اینجا که هستیم»، «پاییز»، «ابر بارانش گرفته»، «اردیبهشت چهل و شش»، «شش حکایت کوتاه از گیتی سروش» و «سه داستان عاشقانه؛ روایتهای بهمن، گیو و فرهاد» از جمله سایر آثار او هستند.