زندگی اقلیتهای دینی در ایرانِ جمهوری اسلامی حساس و شکننده است، اما در میان آنها وضعیت یهودیان از همه متناقضتر بهنظر میرسد. از یکسو، رسانههای حکومتی با نمایش مدارس کلیمی، رستورانهای کاشر، برگزاری مراسم آیینی در کنیسههای باشکوه و کیپاها و تَلیتهای خوشرنگ و شهروندان یهودی که در کنار نمایندگان رسمی خود در ساختار حکومت مناسبتهای جمهوری اسلامی را پاس میدارند، تصویری آرام از آنها ارایه میکنند. در طرف دیگر، از حسینیه دفتر «علی خامنهای» در قم، صدای صدها دانشآموز نوجوان به گوش میرسد که احتمالا بیآنکه بدانند چه میگویند، فریاد میزنند: «حالا همگی قاتلِ اولادِ یهودیم!»
دیوارنگاره و روزشمار نابودی اسراییل در میدان فلسطین
از یکسو «مدارای مذهبی» با یهودیان و امنیت اماکن دینی در شهرهای ایران، سرخط رسانههای حکومتی را پر میکند؛ از سوی دیگر، بزرگترین بیلبوردهای نابودی اسراییل با ستارههای داوود در آتش و خون حوالی همان اماکن نصب میشوند. در شرایطی که تدریس زبان عبری حتی در مدارس یهودی مجاز نیست، عبری در فضای عمومی و معابر مختلف بر تابلوهای حاوی وعدههای صادق یک و دو و غیره خودنمایی میکند.
دیوارنگارهای در میدان ولیعصر تهران به زبانهای فارسی و عبری
معلوم نیست مخاطب این تابلوها کیست و صداوسیما دقیقا خطاب به چه کسانی فراخوان همکاری به زبان عبری بیرون میدهد؟ در سرزمینی که تقریبا هیچکس عبری نمیداند! جز جامعه کوچکی که این زبان را برای قرنها آن هم نه برای زندگی روزمره، بلکه تنها برای زمزمههای زیر لب بههنگام عبادت و مناجات نگاه داشته تا به این شکل از هستی و هویتش محافظت کند.
بهراستی یهودیان ایرانی در چه شرایطی بهسر میبرند؟ آیا تحت فشارهای امنیتی و سیاسی هستند؟ یا با توسل به سانسور و سرکوب درونی به راههای مسالمتآمیزی برای سازش با جمهوری اسلامی رسیدهاند؟ آیا نمایندگان رسمی یهودیان در ساختار جمهوری اسلامی منتخبان واقعی آنها هستند یا تنها ابزاری هستند برای ادای وفاداری نمایشی به حکومت؟
نمایندگی در ساختار حکومت؛ منتخب واقعی یا ابزاری برای کنترل جامعه یهودی
«الهام یعقوبیان»، نویسنده، مترجم و کنشگر حقوق بشر متولد تهران است که اکنون در ایالات متحده آمریکا زندگی میکند. او در سه دهه گذشته، چه زمانی که در ایران بود و چه پس از مهاجرت، یکی از چهرههای سرشناس جامعه یهودیان ایران در حوزههای مدنی و فرهنگی بوده است.
او در پاسخ به این پرسش که نمایندگی یهودیان در ساختار جمهوری اسلامی چه جایگاهی دارد، میگوید: «کرسی نمایندگی یهودیان در مجلس شورای اسلامی ظاهرا نشانهای از پلورالیسم در ساختار جمهوری اسلامی است، اما در عمل کارکردی محدود، نمادین و کاملا مدیریت شده دارد. این مدل از بیرون شبیه به وجود آزادی و مشارکت سیاسی برای اقلیتهاست، اما مکانیسم عمل آن نشان میدهد که بیشتر ابزار نظارت و کنترل است تا نمایندگی. فرآیند انتخاب نامزدها بهخوبی گویای این واقعیت است.
به گفته او، هر فردی از جامعه یهودی که قصد نامزدی در انتخابات مجلس را داشته باشد، مانند دیگر نامزدان مسلمان و غیرمسلمان باید از صافی وزارت اطلاعات، نهادهای امنیتی و شورای نگهبان عبور کند و پیش و بیش از آنکه منتخب مردم باشد توسط نظام گزینش میشود.
الهام یعقوبیان با اشاره به اینکه نظام جمهوری اسلامی از این کرسی نمایندگی برای اهداف تبلیغاتی خود بهویژه خطاب به جامعه جهانی بهرهای میبرد، میگوید: «حوزه اختیارات نماینده بهشدت محدود است. او نهتنها در تصمیمات کلان سیاست خارجه، امور امنیتی، تدوین قوانین مبتنی بر شریعت و بودجهگذاریهای ایدئولوژیک هیچ نقشی ندارد، بلکه در امور داخلی جامعهی یهودی، از جمله آموزش مذهبی، املاک و موقوفات یا مدیریت کنیسهها و حتی اماکن مذهبی یهودیان نیز نمیتواند مستقل عمل کند. بنابراین جایگاه او بیشتر کانالی برای کنترل و مدیریت جامعهی یهودی است تا صدای مطالبات آن.»
فراموش نکنیم بیشترین اماکن مذهبی یهودیان پس از اسراییل در ایران قرار دارد، از آنها میتوان به آرامگاههای «استر» و «مردخای» در همدان، «دانیال نبی» در شوش، «حبقوقِ پیامبر» در تویسرکان و «سارا بت آشر» در اصفهان اشاره کرد. بهباور یعقوبیان، جمهوری اسلامی در داخل کشور از این امر بهعنوان نشانی از آزادی مذهبی و همزیستی نام میبرد و در خارج نیز آن را گواهی بر وجود دموکراسی اقلیتمحور معرفی میکند. مصاحبهها و مواضع رسمی نمایندگان غیر مسلمان هم در همین چارچوب تنظیم میشوند و مخاطب خارجی، آن را واقعیت میپندارد. اشتباهی که بسیاری از روزنامهنگاران غربی هم در دام آن میافتند.
آرامگاه دانیال نبی در شوش
در حال حاضر، نماینده یهودیان در مجلس شورای اسلامی «همایون سامهیح» است. او در آخرین مصاحبه خود که حدود دو هفته پیش با «روزنامه اینترنتی فراز» انجام داده، از طرف خود و جامعه یهودیان میگوید «ما از هر ایرانی ایرانیتریم» و در کمال تعجب از اینکه بیشتر مدیران و معلمان مدارس کلیمیان مسلمان هستند ابراز خرسندی میکند، یا در جایی دیگر میگوید «ما پیش از اینکه یهودی باشیم ایرانی هستیم.»
همایون سامهیح در مصاحبه با فراز
سامهیح همزمان رییس انجمن کلیمیان تهران هم هست، انجمنی که اخیرا در واکنش به اعتراض و حملات گروههای تندرو به استفاده از بادکنکهای سفید و نیلی در یک مراسم مذهبی یهودیان، بهخاطر سوبرداشتهای پیشآمده عذرخواهی کرد و رنگ نمادهای گرافیکی کانال روابط عمومی انجمن را از سفید و آبی به رنگهای پرچم جمهوری اسلامی تغییر داد. اقدامی که ظاهرا جهت ابراز وفاداری به نظام صورت گرفته، اما در بطن پر است از طعنه و کنایه به وضعیت پرتناقضی که یهودیان ایران در آن بهسر میبرند.
عبری؛ زبان مقدس، ممنوعه یا فراموششده؟
در توضیحات الهام یعقوبیان درباره سازوکارهای کنترل جامعه یهودی، رگههایی هست که به لایههای عمیقتری از تجربه یهودیان در ایران اشاره میکند. به گفته خود او، این لایهها نه در سیاستهای رسمی، بلکه در سطح زبان، حافظه تاریخی و زندگی روزمره ریشه دارند.
دکتر «فرشید دلشاد»، زبانشناس، مترجم و نویسنده برجستهای است که سالها در حوزه زبانشناسی و گویشهای محلی یهودی ایرانی موسوم به «فارسیهود» تحقیق کرده و نوشته است. او پرهیز یهودیان از استفاده از زبان عبری در زندگی روزمره را ناشی از سه عامل میداند. نخستین و مهمترین عامل، آمیزش با زبان و فرهنگ میزبان است که بهتدریج عبری را به پس رانده و زبانهاى ایرانى مانند فارسی و کردی در مقام زبان مادری و یهودی-شیرازی معروف به «جیدی»، یهودی-یزدی، یهودی-اصفهانی یا آرامی نو یهودی معروف به «هولاُلا» (Holālo̕a) را بهعنوان گویشهای درون خانواده جایگزین آن کرده است.
برگی از نسخه تاریخی و فارسیهود «اردشیرنامه» اثر «شاهین شیرازی»
از نگاه فرشید دلشاد، ملاحظات امنیتی و اجتماعی و مقدس انگاشتن زبان عبری دو عامل دیگر هستند که اولی وزن بیشتری دارد. به باور او، یهودیان در تاریخ ایران کمابیش با تبعیض، محدودیتهای «شروط عهد عُمَری» (مانند ممنوعیت از پستهای دولتی، حمل سلاح یا سوارکاری) و «دورههای آزار» (مانند محدودیتهای دوران صفویان یا قاجار) روبرو بودهاند. بهکارگیری عبری در ملاعام، به ویژه در دورانهای تنش با عثمانی یا اروپا، میتوانست آنها را به عنوان «بیگانه» یا «جاسوس» برجسته کند.
او معتقد است که با گذشت بیش از چهار دهه از انقلاب اسلامی، وضعیت امروز زبانی یهودیان ایران بیش از هر چیز پیامد مهاجرت گستردهی بیشتر از ۸۰ هزار شهروند یهودی از ایران به اسراییل، اروپا و آمریکاست. امروزه در ایران حدود ۱۰ هزار شهروند یهودی باقی مانده که عبری برای آنها همچنان صرفا زبان عبادت است. گویشهای یهودی-ایرانی که در اوایل قرن بیستم شمار گویشوران آن به صد هزار نفر میرسید، اکنون رو به انقراض هستند و گویشوران آنها به کمتر از هزار نفر کاهش یافته است، زیرا نسل جوان آنها را «پایینمرتبه» میدانند و فارسی استاندارد را انتخاب میکنند. محدودیتهای رسمی، از جمله ممنوعیت هرگونه رابطه آشکار با اسراییل، استفاده عمومی از عبری را دشوارتر هم کرده است.
اما در دیاسپورا، عبری سرنوشتی کاملا متفاوت یافته است. در اسراییل، جامعه ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفری ایرانیتبار طی دو نسل بهطور کامل با عبری مدرن ادغام شدهاند و زبان عبادت به زبان زندگی، آموزش و کار تبدیل شده است. در آمریکا نیز عبری در مدارس مذهبی و مراسم آیینی حضور پررنگ دارد، هرچند انگلیسی زبان غالب است. فرشید دلشاد نتیجه میگیرد که امروزه عبری برای برخی از یهودیان دینباور در دیاسپورا، نه تنها زبانی مقدس، بلکه ابزاری برای هویت دینی شده است، امری که در ایران بهدلیل محدودیتهای تاریخی و امنیتی هرگز امکان بروز کامل نیافت.
نسل جدید یهودیان ایرانی؛ تعلق یا تعلیق، ماندن یا رفتن؟
جوانان ایرانی یهودی، مانند دیگر جوانان ایران، به مهاجرت گرایش دارند؛ با این حال بهباور الهام یعقوبیان، بسیاری از آنها ریشههای عمیق ایرانی و احساس تعلق جدی به کشور دارند، اما تجربه روزمرهی آنها از قوانین و محدودیتها گرفته تا برچسبزنی سیاسی، هویتشان را چک ده پیچیده، چندلایه و گاهی متناقض کرده است.
در دورههای تنش سیاسی، ترس از هدف قرار گرفتن به دلیل یهودی بودن یا نسبتدادن آنها به اسراییل شدت میگیرد و این وضعیت را برایشان شکنندهتر میکند. یعقوبیان میگوید: «جامعهی یهودی، حتی آنهایی که سالها به کمبودها و محدودیتها عادت کردهاند، در شرایط بحران سیاسی و امنیتی آسیبپذیرتر میشود؛ هم بهخاطر برچسبزنی و فشارهای داخلی، و هم به دلیل بازتابها و واکنشهای بینالمللی و رسانهای که ممکن است بهطور ناخواسته آنها را در معرض توجه یا سوء ظن قرار دهد. نمونه اخیر آن، موج دستگیریها در جنگ دوازده روزه بود که منجر به دستگیری و پروندهسازی بیاساس برای تعدادی از شهروندان یهودی زن و مرد و سالمند و جوان از جمله دو شهروند ایرانی آمریکایی، بدون هیچ دلیل شد.»
نهایتا بهباور او، آگاهیبخشی، گفتوگو و ایجاد آمادگی ذهنی در میان نسل جوان در چنین شرایطی بیش از هر چیز دیگر اهمیت مییابد، زیرا بسیاری از جوانان ممکن است تا زمانی که بحران رخ ندهد شدت این آسیبپذیری را کاملا درک نکنند.
در لایههای پنهان تجربه زیسته یهودیان ایرانی، چیزی فراتر از ترس یا احتیاط وجود دارد؛ نوعی راهبرد جانسخت برای بقا که در حافظه جمعی این جامعه رسوب کرده است. حال در جامعهای که از آنها میخواهد «ایرانیتر از هر ایرانی» باشند و همزمان همیشه «دیگری بالقوه» باقی بمانند، شاید بتوان این الگوی تاریخی را در این گزاره تلخ اما واقعی ترجمه کرد: «کمرنگ شو تا بمانی!»