دو زن بهایی به اتهام برگزاری کارگاه روانشناسی به زندان محکوم شدند
شعبه اول دادگاه انقلاب بابل دو شهروند بهایی به نامهای «نیوشا بدیعی ثابت» و «سوزان عید محمدزادگان» را به زندان و مجازاتهای تکمیلی محکوم کرد.
در خرداد۱۳۶۱، یک جوان ۲۳ سالهی معمم به نام «مصطفی پورمحمدی»، بهعنوان دادستان انقلاب مشهد از سوی «موسوی تبریزی»، دادستان کل انقلاب منصوب شد. او پیشاز این، در سمت دادستان استانهای خوزستان و هرمزگان فعالیت کرده بود.
پورمحمدی مدتی بعد به مقام دادستان کل استان خراسان تعیین شد. او اینک نامزد انتخابات غیرمنتظره ریاستجمهوری است. پورمحمدی عضو «هیات مرگ» است که در تابستان ۱۳۶۷ همراه با «ابراهیم رئیسی»، عامل اعدام هزاران زندانی سیاسی بود.
حمید نوری متهم به زندان ابد در سوئد، بهاتهام جنایت جنگی و قتل عمد، همکار این دو در برنامه کشتار زندانیان سیاسی تابستان ۶۷ است که «حسینعلی منتظری»، قائممقام وقت رهبری ایران، آن را «بزرگترین جنایت جمهوری اسلامی» خوانده است. این گزارش، درباره عملکرد پورمحمدی در مشهد است.
***
در دورهای که مصطفی پورمحمدی بهعنوان بالاترین مرجع قضایی در خراسان شناخته میشد، شهروندان بهایی استان خراسان، بهخصوص بهاییان ساکن مشهد، با وسیعترین برخوردها و دستگیریها در دوره جمهوری اسلامی روبهرو شدند و تنی چند از ایشان هم به حکم دادگاه انقلاب، جان خود را بر سر عقیده از دست دادند.
موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب در ۷شهریور۱۳۶۲ اعلام کرد که تشکیلات بهایی از نظر دادستانی انقلاب در جمهوری اسلامی محارب و توطئه گر شناخته میشود و فعالیت آنها ممنوع است. این اظهارنظر درحالی بیان شد که تشکیلات بهایی، یک تشکیلات دینی و درون مذهبی است و عهدهدار امورات بهاییان مانند تعلیم و تربیت کودکان، ازدواج و طلاق، برگزاری مراسم دینی را در بین بهاییان هر کشور یا شهری هستند. تشکیلات بهایی در همه کشورهای دنیا از جمله کشورهای اسلامی وجود دارند و در هیچکدام، ممنوع نیستند.
اما در پی اظهارات دادستان انقلاب کشور، مدیریت جامعه بهایی ایران طی نامهای سرگشاده در ۱۲شهریور۱۳۶۲ اعلام کرد: «جامعه بهاییان ایران برای اثبات حسننیت و براساس اصول اعتقادی خویش در اطاعت تام از اوامر دولت و حکومت تعطیل تشکیلات بهایی را در سراسر ایران اعلام میدارد تا زمانی که انشاالله سوتفاهمات برطرف گردد و حقایق، لااقل بر ولات امور روشن و آشکار شود.»
جامعه بهایی ابراز امیدواری کرده بود که این اقدام، نشانه اطاعت کامل جامعه از حکومت وقت تلقی شود و متقابلا دادستان کل انقلاب، حسننیت و صداقت گفتار نشان داده و آزادی اختیار مسکن، شغل و معاشرت ایشان را، براساس موازین قانون اساسی جمهوری اسلامی تامین کند.
یعنی همه زندانیان بیگناه بهایی آزاد شوند، اجازه داده شود جوانان بهایی به تحصیل ادامه دهند، اجازه داده شود مردگان طبق مراسم مذهبی خویش دفن شوند و مسائل ابتدایی از این جنس.
پس از پخش این نامه، صدها بهایی به دستور دادستان کل انقلاب در شهرها و روستاهای ایران دستگیر شدند، در استان خراسان، دهها بهایی ساکن شهرها و روستاهای استان بازداشت شدند و سی و پنج شهروند بهایی به حکم مصطفی پورمحمدی در روزهای آخر شهریور۱۳۶۲ در مشهد دستگیر شدند.
۹ماه بعد، در خرداد۱۳۶۳، سی شهروند بهایی دیگر هم در مشهد دستگیر شدند و همگی بازداشتشدگان برای تبری از اعتقاد دینی خود، تحت فشار قرار گرفتند. دادگاه انقلاب مشهد به ریاست قاضی «رازینی»، شهروندان بهایی را از شش ماه تا ۱۵ سال زندان محکوم کرد. بازجویان از هر شیوهای به گفته خودشان، برای شکستن بهاییان و تغییر دادن اعتقادشان استفاده میکردند.
«شهناز فروغیان»، یکی از جوانان بهایی مشهد که در آن زمان بازداشت بود، در خاطرات خود نوشته است: «بعدها فهمیدم که در مدت بازداشت، عکسی از یک زن چادری در یک روزنامه چاپ کردهاند با این مضمون که این جانب مسلمان شده و با یک پاسدار ازدواج نمودهام. البته بهخوبی میتوان فهمید که خانواده من از شنیدن این خبر چه حالی داشتند.» (نقل از کتاب جامعه بهایی خراسان، اثر منوچهر مفیدی)
فروغیان نوشته است که در مجموع شش ماه در زندان انفرادی بوده و بیشتر فشارها برای برگرداندن او از اعتقاداتش بوده است. بازجو او بهصراحت عنوان میکرده که اگر موفق شود او را از دین برگرداند -به خیال باطل بازجو- بسیاری از جوانان بهایی مشهد برخواهند گشت.
شهناز نوشته است وقتی بازجویان از متبری کردن او ناامید شدند، از او خواستههایی مطرح کردند: «اصلا ما نمیخواهیم که تو بگویی مسلمان شدهای، بلکه ما میخواهیم که تو مشت بر میز بکوبی که بهایی هستی، ولی بگویی که تشکیلات بهایی جاسوسی است. بهخوبی میشد فهمید که آنها از این درخواست چه اهدافی را دنبال میکنند.»
هیچ کدام از بهاییان بازداشت شده حاضر به چنین اعتراف دروغی نشدند.
«فرح پرستاران»، یکی دیگر از زندانیان آن دوره، دادگاه خود را اینگونه توصیف میکند: «بعد از ۹۵ روز، دادگاه رفتم. آقایی با لباس آخوندی در آنجا حضور داشت و قاضی من بود، فقط من و ایشان در اتاق بودیم. او به من گفت “حکم تو دو سال است” و دیگر اجازه حرف زدن نبود. بعد از مدتی به زندان وکیل آباد منتقل شدم.»
«نصرتالله وحدت»، نخستین فرد بهایی بود که در دوران دادستانی پورمحمدی به جوخه اعدام سپرده شد. او و همسرش ازجمله بهاییان دستگیرشده در شهریور۱۳۶۲ مشهد بودند. همسر او هم ابتدا حکم اعدام گرفت ولی بعد، حکم او به ۱۵ سال زندان تغییر کرد. آقای وحدت در ۲۷خرداد۱۳۶۳ با حکم علی رازینی، حاکم شرع دادگاه انقلاب مشهد بهاتهام بهایی بودن به دار آویخته شد.
نصرتالله وحدت سرهنگ ارتش بود. او در پی اخراج ارتشیان بهایی در سال ۱۳۵۸ از کار برکنار شد. ارتشی بودن او، مزید بر علت شده بود که بیشتر مورد آزارواذیت بازجویان قرار بگیرد.
شهناز فروغیان در این رابطه مینویسد: «در دوران انفرادی میدیدم بازجویان من -علیرضا و حسین- بسیار در مورد سرهنگ وحدت صحبت میکردند و من در آن فضای بسته بهخوبی متوجه میشدم که چه فشاری بر سرهنگ وحدت وارد میکنند. بازجو من ابراز میکرد که من پرونده او را به اعدام خواهم رساند و همین کار را هم کرد. او را بسیار تعزیر کرده بودند، بهطوری که نمیتوانست راه برود و یک سحر پس از دادن ملاقات حضوری به او و همسرش، در زندان اعدام شد.»
در آخرین نامه نصرتالله وحدت به فرزندانش که یک روز پیش از اعدام نوشته شده، مشخص است که او از صدور حکم خود آگاهی کامل دارد. وحدت در این نامه از ابلاغ حکم دادسرای انقلاب مشهد به خودش اطلاع میدهد و از همه نزدیکانش و دوستانش خداحافظی میکند.
نصرتالله وحدت در زمان اعدام ۵۱ ساله و دارای چهار فرزند بود. همسرش هم زندانی بود. از چگونگی برگزاری دادگاه او اطلاعی در دست نیست و او از حق داشتن وکیل محروم بوده است. جسد او را بعد از به دار آویختن به خانوادهاش تحویل دادند تا در نقطهای دورافتاده و بدون علائم و نشان مشخص، دفن شود.
«فیروز پردل»، یکی دیگر از اعدامشدگان بهایی در دوران ریاست قضایی مصطفی پورمحمدی در مشهد است. این شهروند بهایی پس از پانزده ماه حبس در ۸آبان۱۳۶۳، بهاتهام پیروی از آیین بهایی به دار آویخته شد.
آنطور که همبندیهای او تعریف کردهاند، فیروز را برای آنکه از اعتقاداتش دست بردارد، بارها شکنجه و تعزیر کردند. تا سه روز پس از اعدام، مرگ او را به خانوادهاش اطلاع ندادند و پس از پنج روز جسد او را تحویل میدهند. تابوت او را چند جوان بهایی با نظارت پاسداران در گورستانی به خاک میسپارند که کسی مجاز نبود مکانش را بداند.
فیروز پردل در هنگام مرگ ۴۱ ساله و دارای دو طفل خردسال بود. مدت کوتاهی پس از اعدام فیروز، همسر و پدر سالمند همسر او را هم دستگیر کردند.
«منوچهر روحی»، از جمله بهاییان شناخته شده در شهر بجنورد بود. او را روز ۳مهر۱۳۶۲ در راه بازگشت از محل کار به منزل، با حکم دادستانی دستگیر کردند. همسر او را هم بازداشت کرده و پس از یک سال آزاد کردند.
بازجویان برای تبری کردن او از آیین بهایی، انواع شکنجههای جسمانی معمول آن دوره از قبیل شلاق و ضربوشتم را امتحان کردند، ولی هیچکدام کارساز نشد. سر بازجو بهاییان تهران به نام «طلوعی»، برای تحت فشار قرار دادن و برگرداندن روحی از اعتقاداتش به بجنورد آمد، اما آن هم بی تاثیر بود. سرانجام دادگاه انقلاب بجنورد، او را به اعدام و مصادره کلیه اموال محکوم کرد.
حتی صدور حکم اعدام هم خدشهای بر اعتقاد منوچهر روحی وارد نکرد و او در نخستین سطر وصیتنامهاش، به باورمندی و اعتقاد به دین بهایی اقرار میکند.
منوچهر روحی در سحرگاه ۲۶مرداد۱۳۶۳ بهاتهام باور به آیین بهایی، تیرباران شد. کلیه اموال او از قبیل منزل مسکونی، محل کار (داروخانه) و حسابهای پس انداز مصادره شد و زن و فرزندان او بدون مال و سر پناه، آواره شهری دیگر شدند.
شعبه اول دادگاه انقلاب بابل دو شهروند بهایی به نامهای «نیوشا بدیعی ثابت» و «سوزان عید محمدزادگان» را به زندان و مجازاتهای تکمیلی محکوم کرد.
شعبه یک دادگاه انقلاب اصفهان، ۱۰ زن بهایی را بهاتهام «فعالیت تبلیغی و آموزشی انحرافی مغایر با شرع اسلام از طریق ترویج و آموزش عقاید بهایی»، مجموعا به ۹۰ سال حبس و جریمه نقدی محکوم کرد.