من این‌جا ریشه در خاکم؛ نقش اقلیت‌های دینی در تاریخ سینمای ایران

مجموعه‌ تلویزیونی مستندی با عنوان «راز آرماگدون» به کارگردانی «سعید مستغاثی» و تهیه‌کنندگی «رضا جعفریان» ساخته و در اردیبهشت سال ۱۳۷۸ از شبکه‌های صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد. قسمت چهارم این مجموعه با عنوان «پروژه اشباح»، به نفوذ «صهیونیسم» و «بهاییت» در رسانه‌ها می‌پردازد و در بخش بازخوانی تاریخ سینمای ایران، عنوان می‌کند که سینمای کشور در آغاز توسط صهیونیست‌ها و فراماسون‌ها شکل گرفته است و اولین سالن‌های سینما به دست فارغ‌التحصیلان مدارس صهیونیستی «آلیانس»، اتحادیه‌ی جهانی اسراییل به وجود آمده‌اند.

نزهت بادی

مجموعه‌ تلویزیونی مستندی با عنوان «راز آرماگدون» به کارگردانی «سعید مستغاثی» و تهیه‌کنندگی «رضا جعفریان» ساخته و در اردیبهشت سال ۱۳۷۸ از شبکه‌های صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد. قسمت چهارم این مجموعه با عنوان «پروژه اشباح»، به نفوذ «صهیونیسم» و «بهاییت» در رسانه‌ها می‌پردازد و در بخش بازخوانی تاریخ سینمای ایران، عنوان می‌کند که سینمای کشور در آغاز توسط صهیونیست‌ها و فراماسون‌ها شکل گرفته است و اولین سالن‌های سینما به دست فارغ‌التحصیلان مدارس صهیونیستی «آلیانس»، اتحادیه‌ی جهانی اسراییل به وجود آمده‌اند.

در این قسمت، همه‌ پیشگامان تاریخ سینمای ایران از «اوانس اوگانیاسن» ارمنی و «اردشیرخان» ایرانی زرتشتی و دکتر «اسماعیل کوشان» مسلمان به ارتباط با گروه‌های ماسونی و صهیونیستی متهم می‌شوند و این ایده را در ذهن مخاطب می‌سازند که سینمای ایران از آغاز به قصد انحراف در ادیان توحیدی توسط یهودی‌ها، صهیونیست‌ها و بهایی‌ها شکل گرفته است و نفوذ و تاثیر فراماسون‌ها و بهاییت به شکل پنهان همچنان در سینمای ایران ادامه دارد.

این گزارش با پژوهش پیرامون حضور اقلیت‌های دینی در سینمای ایران از ابتدا تاکنون، به دنبال این است که نشان دهد پیروان ادیان دیگر چه نقشی در پایه‌گذاری تاریخ سینمای ایران داشته‌، چه‌طور موجب شکل‌گیری، پیشرفت و گسترش سینما شده و هر یک از آن‌ها چه سرنوشتی پیدا کرده‌اند.

ارامنه

ارامنه در پایه‌گذاری و شکل‌گیری سینمای ایران، از تاسیس سینما و استودیو و مدرسه‌ فیلم‌سازی تا فعالیت در پروسه‌ ساخت فیلم نقش اساسی داشته‌اند. اولین سالن سینمای ایران با نام «سینما سولی» در تبریز توسط «الک ساکینیان» ارمنی در ۱۲۶۹ افتتاح شد. «سینما دیانا» («سینما سپیده» امروز) و «سینما متروپل» («سینما رودکی» امروز) نیز به همت «واران هوانسیان» طراحی و ساخته شدند.

ارامنه در تاسیس سینماهای زنانه هم کمک بزرگی به سینمای ایران کرده‌اند. در سال‌های اول نمایش فیلم در ایران، زن‌ها حق ورود به سالن‌های سینما را نداشتند و در آن دوران چند نفر دست به راه‌اندازی سینماهای زنانه زدند. «آرداشس پادماگریان»، معروف به اردشیرخان با راه‌اندازی «سینما خورشید» و «سانتیک آقابابوف» که اولین زن خواننده اپرا بود، با تاسیس «سینما پری»، از سینماداران ارمنی بودند که امکان تماشای فیلم برای زنان در سالن سینما را فراهم کردند. ارامنه در تاسیس استودیوهای فیلم‌سازی نیز نقش مهمی داشته‌اند. «استودیو البرز» توسط گروه سه نفره «واهان ترپانچیان»، «جانى باغداساریان» و «سیمیک کنستانتین»، «استودیو دیانافیلم» توسط «ساناسار خاچاطوریان» و استودیو «آژیرفیلم» توسط ژوزف واعظیان و «استودیو چاپلین فیلم» توسط «سلیمان میناسیان» و «هراند میناسیان» راه‌اندازی شدند.

اوانِس اوگانیانس با ساخت فیلم صامت «آبی و رابی»، به عنوان اولین کارگردان سینمای ایران شناخته می‌شود. او که با فیلم «حاجی‌آقا آکتور سینما»، جریان سینمای هنری در ایران را آغاز کرد، بنیان‌گذار نخستین مدرسه‌ آرتیستی سینما در تهران بود و در اقدامی جسورانه، امکان ثبت‌نام و شرکت زنان در کلاس‌ها را هم فراهم کرد. خودش هرچند از ارامنه‌ روسی مهاجر در ایران به حساب می‌آید اما همواره ایران را وطن خود می‌دانست و در گفت‌وگوهایش از آن به عنوان «کشور ما» یاد می‌کرد.

اما اوانس اوگانیانس پنج سال بعد از شکست حاجی‌آقا آکتور سینما و تلاش‌های ناکامش برای ادامه فعالیت در فیلم‌سازی و راه‌اندازی مدرسه بازیگری، از ایران رفت، بی‌آن که به‌خاطر دستاوردهایش قدر ببیند. او به خاطر سویه‌های انتقادی نسبت به مذهب و سنت و رویکرد پیشرو و آزادی‌خواهانه‌اش درباره‌ زنان در فیلم حاجی‌آقا آکتور سینما، مورد خشم گروه‌های مذهبی متعصب قرار گرفت و هنوز هم در نوشته‌های تندروهای انقلابی، به ضدیت و عناد با اسلام و ترویج بی‌بندوباری و اباحه‌گری متهم می‌شود.

«آربی اوانیانس» یکی از چهره‌های پیشرو و صاحب‌سبک در تئاتر آوانگارد ایران و بنیان‌گذار «کارگاه نمایش» و «تئاتر چهارسو» نه فقط نقش مهمی در شکل‌گیری نمایش مدرن در ایران داشت بلکه با ساخت فیلم «چشمه» نیز سینمای تجربی در ایران را آغاز کرد. اهمیت فیلم تا حدی است که «هانری لانگلوا» فیلم را در سینماتک پاریس نمایش می‌داد و آن را در گنجینه فیلم‌های باارزش جهان نگه‌داری می‌کند.

آربی همچنین با تدریس در زمینه‌ تحلیل فیلم و زیبایی‌شناسی سینما در «مدرسه‌ عالی رادیو و تلویزیون ملی ایران» و کارگردانی و بازیگری در دانشکده‌ هنرهای زیبای «دانشگاه تهران»، تاثیر بنیادینی در درک متفاوت از تئاتر و سینما به جا گذاشته است. اما او نیز پس از انقلاب مجبور به ترک ایران شد و امکان ادامه فعالیت‌هایش را از دست داد.

«ساموئل خاچیکیان» با فیلم «چهارراه حوادث»، پایه‌گذار ژانر جنایی پلیسی در سینمای ایران در دهه‌ ۴۰ است و با لقب «هیچکاک ایران» و «استاد دلهره و وحشت» شناخته می‌شود.

خاچیکیان در توضیح دلیل علاقه‌اش به ژانر جنایی گفته است: «ماجرای قتل‌عام ارامنه تاثیر زیادی روی من گذاشته است. پدرم هر وقت آن ماجرا را تعریف می‌کرد، من صدای فریاد آدم‌ها را می‌شنیدم؛ صدای گردن بریدن‌ها، سوزاندن‌ها، ضجه بچه‌ها و مادرها و جان دادن آدم‌ها و جاری شدن خون.»

او به‌خاطر توجه به فرم و تکنیک سینمایی، تاثیر بنیادینی نیز بر جریان سینمای ایران گذاشت و در دهه‌ ۳۰ خورشیدی که پروسه فیلم‌سازی به شکل غیرحرفه‌ای رواج داشت، کارگردانی در معنای حرفه‌ای را وارد سینمای ایران کرد.

«واروژ کریم مسیحی» نیز با فیلم «پرده آخر»، یکی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران را با تلفیق دنیای نمایش و سینما ساخت و آگاهانه یا ناآگاهانه، سایه‌ شوم کابوس در دهه‌ ۶۰ خورشیدی را بر سر مردم باز نشان داد.

«زاون قوکاسیان»هم منتقد فیلم و مستندساز ارمنی است که با ساخت مستندهایی همچون «میلاد مسیح»، «چشمه»، «نقش خیال» و «نقش عشق» و نیز نوشتن کتاب‌هایی مثل «چشمه» و «بردی از یادم»، نقش مهمی در معرفی بزرگان ارامنه داشته است و در کنار اوانس اوگانیانس، تنها فیلم‌سازان ارمنی به حساب می‌آیند که درباره ارامنه فیلم ساخته‌اند.

همچنین می‌توان به «ناهید آباد» اشاره کرد که از اندک زنان فیلم‌ساز ارمنی به حساب می‌آید که او نیز با فیلم «یه‌وا»، به وضعیت زنان ارمنی در خارج از ایران پرداخت.

در آغاز شکل‌گیری سینمای ایران، زنان مسلمان اجازه‌ بازی در فیلم‌ را نداشتند. ورود زنان به سینما با حضور «مادام سیرانوش»، «آسیا قسطانیان»، «ایرن زازیانس»، «لیدا ماطاوسیان»، «ژاسمین ژوزف» و‌ «زما اوگانیانس» رخ داد. مادام سیرانوش اولین زن بازیگری بود که در فیلم آبی و رابی بازی کرد و طلسم ورود زنان به عرصه‌ بازیگری در سینما را شکست اما چنان گم‌نام و ناشناخته باقی ماند که هیچ اطلاعاتی پیرامونش در دسترس نیست.

آسیا قسطانیان بازیگر ارمنی/گرجی بود که از یک خانواده تئاتری آمده و حتی قبل‌تر در قاهره نیز فیلم سینمایی بازی کرده بود. پدرش از پیشگامان تئاتر معاصر و مادرش نخستین زن کارگردان تئاتر به حساب می‌آیند. او نیز از زنان بازیگر پیشگام به شمار می‌رود که با بازی در فیلم حاجی‌آقا آکتور سینما، به کارگردانی اوانس اوگانیانس، مسیر را برای ورود زنان دیگر باز کرد.

لرتا هایراپتیان همراه با همسرش، عبدالحسین نوشین، از آغازگران و نوآوران تئاتر ایران بود که نقش مهمی در شکل‌گیری و شکوفایی نمایش مدرن در دهه‌ ۳۰ در ایران داشت. مهم‌ترین حضورش در سینما، بازی در فیلم «اسرار گنج دره جنی»، ساخته «ابراهیم گلستان» بود. او بعد از انقلاب دیگر نتوانست بازی کند و از ایران رفت.

خودش گفته است: «۵۰ سال زحمت کشیدم. روی سن رفتم اما خیلی حقیرانه با من برخورد شد. بعد از انقلاب قرار بود تلویزیون ماهانه به من حقوق دهد، گفتم آقای عزیز! من اجرم را از مردم گرفتم.»

او بدون این که قدر ببیند، با دل‌شکستگی ایران را ترک کرد و به وین رفت تا با پسرش زندگی کند.

ایرن زازیانس نیز کارش را با حضور در «تئاتر سعدی»، در کنار عبدالحسین نوشین و بانو لرتا هایراپتیان آغاز کرد و در سینما با حضور در فیلم‌های «قاصد بهشت و دلهره» (ساموئل خاچیکیان)، «خداحافظ رفیق» (امیر نادری)، «بلوچ» (مسعود کیمیایی) و «برهنه تا ظهر با سرعت» (خسرو هریتاش) فعالیت هنری‌ خود را ادامه داد.

او بعد از انقلاب دیگر نتوانست بازی کند و نامش جزو فهرست سیاه زنان بازیگر ممنوع‌الکار قرار شد اما حاضر نشد ایران را ترک کند. در دو فیلم «خط قرمز» (مسعود کیمیایی) و «جایزه» (علیرضا داوودنژاد) هم بازی کرد که هر دو فیلم توقیف شدند. صحنه‌های حضورش در سریال «هزاردستان» (علی حاتمی) نیز سانسور و حذف شد. آخرین حضورش در فیلم «شیرین» (عباس کیارستمی) بود که تصویرش ماندگار شد.

«مری آپیک» با فیلم «داش آکل» (مسعود کیمیایی) وارد سینما شد و در فیلم‌های مهمی همچون «بن‌بست» (پرویز صیاد)، اسرار گنج دره جنی (ابراهیم گلستان) و مجموعه تلویزیونی «اختاپوس و کاف شو» (پرویز صیاد)  بازی کرد که برای فیلم بن بست، جایزه‌ بهترین بازیگر «جشنواره‌ فیلم مسکو» را به دست آورد. او نیز از زنان بازیگری است که بعد از انقلاب در اوج شکوفایی هنری‌ خود مجبور به کناره‌گیری از سینما و ترک ایران شد.

از بازیگران ارمنی دیگر در سینمای ایران می‌توان به «لوریک میناسیان»، «ماهایا پطروسیان» و «لوون هفتوان» اشاره کرد.

«بوریس ماتوی‌یف»، «وارهاک وارطانیان» و «ژرژ لیچسنکی» از بهترین فیلم‌برداران دهه‌ ۳۰ سینمای ایران بودند. به جز ژرژ لیچسنکی که یهودی است، ماتوی‌یف و وارطانیان ارمنی هستند.

به گفته‌ «عباس بهارلو»، پژوهش‌گر سینما، این سه نفر در کنار «ساناسار خاچاطوریان» و ساموئل خاچیکیان، اقلیتی را تشکیل دادند که برای سینمای ایران «آبرو» خرید.

بوریس ماتوی‌یف، وارهاک وارطانیان و ژرژ لیچسنکی در فیلم‌های زیادی با هم همکاری و مشارکت داشته‌اند. ماتوی‌یف، ارمنی روسی است که کارش را با فیلم‌برداری فیلم «شرمسار» به کارگردانی دکتر اسماعیل کوشان در «استودیو پارس‌فیلم» آغاز کرد و فیلم‌برداری فیلم‌های دیگری همچون «گل‌نسا» (سرژ ازاریان)، «مستی عشق» (سردار ساگر) و «ماجرای زندگی» (نصرت‌الله محتشم) را در کارنامه‌ سینمایی خود دارد. اما او نیز همچون سینماگران ارمنی دیگر، در نهایت مجبور به ترک ایران شد.

وارهاک وارطانیان از بازماندگان قتل ارامنه است که در یتیم‌خانه‌ای در بغداد بزرگ شد و به آبادان و سپس به تهران رفت و در ابتدا فیلم‌های گل‌نسا و بازگشت را به طور مشترک با ماتوی‌یف و فیلم چهارراه حوادث (ساموئل خاچیکیان) را با لیچسنکی انجام داد. سپس فیلم‌برداری فیلم‌های «طوفان در شهر ما» و «قاصد بهشت» (ساموئل خاچیکیان) را به طور مستقل بر عهده گرفت.

«پطروس پالیان» نیز یکی دیگر از فلیم‌برداران ارمنی بود که در استودیو «دیانافیلم» از تجارب  بوریس ماتوی‌یف، وارهاک وارطانیان و ژرژ لیچسنکی آموخت و در شعبه سینمای «دانشگاه سیراکیوز» امریکا در رشته‌ فیلم‌برداری تحصیل کرد. مهم‌ترین کارش، فیلم‌برداری فیلم درخشان «سیاوش در تخت جمشید» (فریدون رهنما) بود. او نیز در انتهای عمرش مجبور به ترک ایران و مهاجرت به امریکا شد.

«سلیمان میناسیان» هم از مهم‌ترین فیلم‌برداران سینمای ایران است که نقش مهمی در تحول سینمای مستند ایفا کرده و فیلم‌برداری مستندهای ابراهیم گلستان همچون «موج مرجان خارا»، «خراب‌آباد»، «تپه‌های مارلیک» و «سفید و سیاه» را بر عهده داشته است. مهم‌ترین اثر سینمایی او، فیلم‌برداری فیلم «خشت و آینه» (ابراهیم گلستان) بود.

او همچنین با همکاری برادرش، هراند میناسیان، صدابردار سینما، استودیو چاپلین‌فیلم را تاسیس کرد که حاصل آن، دو فیلم «طلوع» و «فریاد» بود. فیلم طلوع با بازی «جمشید مشایخی»، «فخری خوروش» و «گوگوش»، جایزه‌ بهترین فیلم‌برداری از نخستین «جشنواره‌ سپاس» را برای میناسیان به ارمغان آورد. سلیمان و برادرش بعد از شکست تجاری فیلم فریاد، از سینما کناره‌گیری کردند.

در بخش دوبله و صداگذاری فیلم‌ها نیز باید از چهره‌های پیشگامی مثل «آلکس آقابابیان» (پایه‌گذار صنعت دوبلاژ فیلم در ایران)، هراند میناسیان، «گورگن گریگوریانس»، «روبیک زادوریان» و «روبیک منصوری» به عنوان صداگذار یاد کرد.

در موسیقی هم هنرمندانی همچون «واروژ هاخباندیان»، معروف به «واروژان» و «لوریس چکناواریان» از ارامنه هستند. واروژان موسیقی فیلم‌هایی همچون «صبح روز چهارم» (کامران شیردل)، «کندو» (فریدون گله)، «شهر قصه» (منوچهر انور) و «نازنین» (علیرضا داوودنژاد) و نیز مجموعه تلویزیونی «سلطان صاحبقران» (علی حاتمی) را ساخته است.

لوریس چکناواریان رهبری ارکستر بزرگ در ایران و ارمنستان را برعهده داشته است و می‌توان از کارهای او، به موسیقی فیلم‌های مهم «بیتا» (هژیر داریوش) و «تنگسیر»(امیر نادری) اشاره کرد.

با وجود پیشگامی ارامنه در تاریخ سینمای ایران و دستاوردهای چشم‌گیرشان، کمتر مورد توجه و تقدیر قرار گرفته و بسیاری از سینماگران شاخص ارمنی به تلخی ایران را ترک کرده‌اند.

«فرد پطروسیان»، روزنامه‌نگار و پژوهش‌گر در تحلیل این که چرا از نقش ارامنه در سینمای ایران کمتر صحبت می‌شود، می‌گوید: «ما با حکومتی روبه‌رو هستیم که هم علیه هنر و هنرمند ایرانی بوده، هم ناقض شدید حقوق زنان و مانع حضور آن‌ها در عرصه‌های مختلف، از جمله هنر، و هم آپارتاید دینی برقرار کرده است. اسلام‌گراها قبل از انقلاب هم تا حد زیادی دشمن موسیقی و سینما بودند و با جرقه‌های انقلاب، سینماها از نخستین مکان‌هایی بودند که به دست انقلابیون در آتش سوختند. بنابراین یک زن مسیحی هنرمند یا یک ارمنی که در سینمای کشور تحول ایجاد کرده است، در چنین سیستمی دشمن و ضدارزش‌های حکومت اسلامی محسوب می‌شود. به این ترتیب، نوعی درهم تنیدگی (intersectionality) و چند لایه بودن دشمنی رژیم با این هنرمندان ایرانی را می‌توان دید.»

او در پاسخ به این که چرا حضور و فعالیت ارامنه بعد از انقلاب کمتر شد، پاسخ می‌دهد: «تحول در مورد سینماگران و هنرمندان ارمنی و مسیحی مانند اقلیت‌های دینی و مذهبی، از آشوری تا یهودی و زرتشتی، به‌شدت تحت تاثیر اسلامی شدن جامعه و حکومت بوده که هم موجب مهاجرت و پناهندگی وسیع شهروندان ارمنی شده است و هم از دست دادن بسیاری از حقوق شهروندی. اگرچه حکومت آمار درستی حتی از اقلیت‌های رسمی، یعنی یهودیان، زرتشتیان و مسیحیان (نوکیشان که اساساً به رسمیت شناخته نمی‌شوند) ارایه نمی‌دهد و طبق نظرات غیررسمی که حتی توسط نماینده‌ سابق ارمنی‌ها در مجلس عنوان شده، تعداد ارمنی‌ها نسبت به قبل از انقلاب به یک پنجم تقلیل پیدا کرده است. طبق مطالب منتشر شده در سال ۱۳۹۷، روبرت بگلریان، نماینده‌ ارامنه جنوب در دوره‌های هفتم، هشتم و نهم مجلس، تعداد شهروندان ارمنی در ایران را بین ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر عنوان می‌کند و می‌گوید تعداد ایرانیان ارمنی قبل از انقلاب حدود ۲۵۰ هزار نفر بوده است. این درحالی است که جمعیت کشور رشد انفجاری داشته و بیش از دو برابر شده است. وقتی افراد متعلق به یک جامعه این‌گونه کاهش پیدا کند، به طور طبیعی تاثیرش در تمامی جوانب آن جامعه، از هنر و سینما تا ورزش و غیره به شدت نمایان می‌شود. بعد از انقلاب، کارگردان‌ها و بازیگران ارمنی همچنان حضور داشتند. آثاری هم درباره مشاهیر ارمنی به صورت محدودی ساخته شده است؛ مثل مستندهایی که زاون قوکاسیان، منتقد و فیلم‌ساز ارمنی ساخت. ولی به دلیل عواملی که گفتم، حضورشان کم‌رنگ‌تر شده و به مرور زمان این جریان کم‌رنگ شدن‌شان شدت یافته است. زیرا هم خروج از ایران ادامه دارد و هم اسلامیزه شدن کشور پس از ۴۵ سال.»

زرتشتیان

زرتشتیان نیز همچون ارامنه، از افراد پیشگام در شکل‌گیری و تثبیت سینمای ایران در آغاز هستند. اردشیر ایرانی از زرتشتیان ایرانی ساکن در هند به حساب می‌آید که برای اولین بار چندین شرکت پخش فیلم همچون کمپانی «استارفیلم»، «رویال آرت استودیو» و «امپریال‌فیلم» راه‌اندازی کرد و مدتی را به عنوان نماینده «استودیو یونیورسال» در هند نیز فیلم‌های هالیوودی را نمایش می‌داد.

اما مهم‌ترین کمپانی او، همان «امپریال‌فیلم» بود که در آن اولین فیلم ناطق و اولین فیلم رنگی هندی را ساخت و به پدر سینمای هند شهرت یافت. ولی نامش بیش از هر چیزی برای همراهی‌ او با «عبدالحسین سپنتا» در ساخت اولین فیلم ناطق ایرانی به نام «دختر لر» و فراهم کردن زمینه برای بازی «صدیقه سامی‌نژاد» به عنوان اولین بازیگر زن مسلمان در سینمای ایران است. هرچند عبدالحسین سپنتا زرتشتی نبود اما در مدرسه‌ زرتشتیان تهران درس خوانده بود و به ادبیات باستانی علاقه زیادی داشت.

او در سال ۱۳۰۶ به هندوستان رفت و با حمایت «دین‌شاه ایرانی»، ایران‌شناس، مورخ و رییس «انجمن زرتشتیان در بمبئی»، مشغول ترجمه متون پهلوی به فارسی شد. در همان دوران، روزنامه‌های «دورنمای ایران» و «پیام راستی» را نیز منتشر می‌کرد. ارتباطش با «دوباکی دیوز»، فیلم‌ساز بنگالی مورد ستایش «ساتیا جیت رای»، به او کمک کرد تا شناخت بهتری از سینما پیدا کند.

سپنتا به واسطه دین‌شاه ایرانی، با اردشیر ایرانی آشنا شد و با هم تصمیم به ساخت اولین فیلم ناطق ایرانی را گرفتند. فیلم‌نامه دختر لر را نوشت و خودش نقش اصلی مرد در فیلم را بازی کرد. سپنتا زمینه‌ ورود امکانات فنی و تجهیزات حرفه‌ای سینما به ایران را فراهم کرد و باعث رشد و پیشرفت صنعت سینما شد.

از دیگر سینماگران زرتشتی می‌توان به فردوس کاویانی اشاره کرد. او کارش را با تئاتر در دهه‌ ۴۰ خورشیدی آغاز کرد و بیشترین همکاری را با «اکبر رادی»، «بهرام بیضایی» و «هادی مرزبان» داشت. در دهه‌ ۵۰، با فیلم «تجاوز» به کارگردانی «حمید مصداقی» وارد سینما شد و در فیلم‌هایی همچون «اجاره‌نشین‌ها»، «هامون»، «بانو»، «میکس» و «نارنجی‌پوش» «داریوش مهرجویی»، «سگ‌کشی» بهرام بیضایی و سریال‌های محبوب «همسران» و «آژانس دوستی» بازی می‌کرد. بعد از مرگش، «محمدرضا شهبازی»، مجری انقلابی تلویزیون در توییتی نوشت: «فردوس کاویانی درگذشت. خدا رحمتش کند. زرتشتی بود اما ان‌شاءالله به خاطر لحظات خوشی که برای ما ساخت، امیرالمومنین با روی گشاده ازش استقبال کند که فرمود و من یمت یرنی.»

این توئیت با اعتراض هنرمندان روبه‌رو شد و «پرویز پرستویی» خطاب به رییس صداوسیما نوشت: «برای شادی صداوسیمای از دست‌ رفته، این آدم کوتوله‌های بی‌ادب و بی‌مزه را بریزید بیرون.»

او درباره کاویانی نوشت: «او نه تنها هنرمند خوبی بود که انسان شریفی نیز بود.»

در نهایت هم به خانواده و همه هموطنان زرتشتی تسلیت گفت.

اسفندیار اختیاری، نماینده‌ زرتشتیان در مجلس نیز در پاسخ به این توییت گفت: «فردوس کاویانی یک ایرانی زرتشتی بود اما هم نداشت.»

درباره‌ سینماگران زرتشتی اطلاعات زیادی در دست نیست و شاید کمتر کسی بداند که کارگردان اولین فیلم ناطق ایرانی، یک ایرانی زرتشتی بوده است. همان‌طور که بسیاری از افراد جامعه تا لحظه‌ مرگ فردوس کاویانی نمی‌دانستند که او از جامعه‌ زرتشتیان بود. در واقع، هرچند بعد از انقلاب امکان کار و فعالیت برای زرتشتیان وجود داشت اما به نظر می‌رسد بر اساس قراردادی نانوشته، بهتر است که سینماگران بر زرتشتی بودن خود تاکیدی نکنند و آن را مخفی نگه دارند. حتی با وجود موانع و مشکلاتی که برای آن‌ها به وجود می‌آید، ترجیح می‌دهند برای ادامه‌ فعالیت و کار در سینما، سکوت و پنهان‌کاری کنند. «نیلوفر رستمی»، روزنامه‌نگار زرتشتی و عضو شبکه تلویزیونی «ایران‌اینترنشنال» در این زمینه می‌گوید: «در شرایط عادی، مذهب و دین افراد در شغل و حرفه‌ آن‌ها اهمیتی ندارد اما وقتی درباره‌ ایران حرف می‌زنیم، همه چیز به مسلمان بودن ربط پیدا می‌کند. اساساً استفاده از همین کلمه‌ اقلیت بسیار معنادار است و این مفهوم را القا می‌کند که پیروان ادیان دیگر شهروند درجه دوم هستند. بنابراین، اگر در ارگان‌های رسمی هنری یا فضای تئاتر و سینما و تلویزیون از زرتشتی یا مسیحی یا بهایی یا یهودی بودن کسی سخنی گفته شود، گویی به معنای رسمیت دادن به دین آن‌ها است. انگار دارد این پیام را می‌دهد که ما درها را به روی اقلیت‌ها باز می‌کنیم. درحالی‌که جمهوری اسلامی نمی‌خواهد درها را باز کند. بنابراین گرفتن تریبون، دوربین و شهرت برای زرتشتیان در ایران سخت بوده و همچنان سخت است؛ چیزهایی که بتوانند دیوار اقلیت بودن رو بشکنند و دیگر تفاوتی بین مسلمان و زرتشتی نباشد.»

رستمی به نقش دیکتاتوری و جمهوری اسلامی در مرزکشی میان مسلمانان و پیروان ادیان دیگر اشاره می‌کند که باعث شده است آن‌ها امکان شناخت یک‌دیگر را از دست بدهند: «اساساً ما چه‌قدر در ایران درباره‌ زندگی اقلیت‌های مذهبی یا قومی می‌دانیم؟ تا زمانی که من در ایران بودم، چیز زیادی درباره‌ بهاییت نمی‌دانستم. طوری دیوارها میان‌مان بلند بودند که فرصت شناخت دیگری را ‌نمی‌داد. دیکتاتوری چنان تمام راه‌های کنجکاوی و پرسش‌گری را بسته بود که حتی برای‌مان سوال هم نشده بود؛ سوال درباره‌ این که دیگری کیست.»

یهودیان

یهودیان نقش مهمی در تهیه و تولید فیلم و راه‌اندازی استودیوهای فیلم‌سازی در ایران داشته‌اند. «عزیزالله کردوانی»، از تهیه‌کنندگان حرفه‌ای سینما همراه با برادرش، «امین امینی»، از بازیگران و فیلم‌سازان سینما، «استودیو عصر طلایی» را تاسیس کردند که یکی از پرکارترین و موفق‌ترین استودیوهای تهیه‌ فیلم و مخصوصاً دوبلاژ فیلم در دوران خود بود.

«گرجی عبادیا» نیز بازیگر، فیلم‌نامه‌نویس، فیلم‌ساز و تهیه‌کننده‌ای بود که «استودیوی اطلس‌فیلم» را در سال ۱۳۳۵، در خیابان «نادری» تاسیس کرد و تا اواسط دهه‌ ۴۰ به تهیه و ساخت فیلم پرداخت. او همچنین کاشف گوگوش نیز به حساب می‌آید. گوگوش با بازی در نقش دختربچه‌ فیلم «بیم و امید» و «فرشته فراری»، وارد سینما می‌شود.

گرجی که یک بار سینماها و اموالش به خاطر یهودی‌ستیزی در عراق مصادره شده بودند، در ایران نیز بعد از ساخت فیلم «بندرگاه عشق»، امکان ادامه فعالیت را از دست داد و ایران را ترک کرد و به اسراییل رفت. مهم‌ترین استودیوی فیلم‌سازی در دهه‌ ۳۰ با عنوان «پارس‌فیلم» به دکتر اسماعیل کوشان تعلق داشت که سرمایه‌ آن توسط «سلیم سومیخ» و شرکایش تامین شده بود. «جمال امید» در کتاب «تاریخ سینمای ایران»، به حمایت پنهانی سلیم سومیخ در تاسیس «پارس‌فیلم» اشاره می‌کند.

«نصرت‌الله منتخب» نیز «سینما پلازا» را در سال ۱۳۳۵ در فاصله‌ خیابان «انقلاب» تا «وصال» افتتاح کرد که در جریان روزهای انقلاب به آتش کشیده شد.

«منوچهر آذری»، از هنرمندان کلیمی شاخص در عرصه رادیو و دوبلاژ بود که برنامه رادیویی «صبح جمعه با شما» او پس از انقلاب بسیار محبوبیت داشت.

آذری همچنین در فیلم‌هایی مثل «دزد عروسک‌ها» (محمدرضا هنرمند)، «عبور از غبار» (پوران درخشنده)، «یک مرد، یک خرس» و «در مسیر تندباد» (مسعود جعفری جوزانی) بازی کرد.

«هارون یشایایی» هم از تهیه‌کنندگان سینمای ایران است که تهیه‌ فیلم‌های شاخصی همچون «ناخدا خورشید» و «ای ایران» (ناصر تقوایی)، «اجاره‌نشین‌ها» و «هامون» (داریوش مهرجویی)، «نون و گلدون» (محسن مخملباف) و «کیمیا» (احمدرضا درویش) را بر عهده داشته است.

با وجود نقش مهم یهودیان در شکل‌گیری سینما اما به‌سختی می‌توان نام افراد پیشگام و تأثیرگذار یهودی در منابع تاریخی و پژوهشی سینما را یافت‌. معمولاً از آن‌ها اسمی برده نشده و حضورشان پنهانی بوده است.

به نظر می‌رسد این ماجرای ناشناخته ماندن سینماگران یهودی بیش از هر چیزی تحت‌تأثیر یهودی‌ستیزی و نگاه پر از سوءظن و بدبینی نسبت به حضور یهودیان در سینما است، طوری که سرمایه‌گذاری و فعالیت آن‌ها در سینما با اتهام نفوذ فراماسونرها و صهیونیست‌ها مواجه می‌شود.

«اشکان صفایی»، خبرنگار یهودی ایران‌اینترنشنال در اورشلیم تایید می‌کند: «نام یهودیان خیلی کم در تاریخ سینمای ایران و کتاب‌ها و منابع آمده است، طوری که مثلا از منوچهر آذری که از فعالان در رادیو بودند، معمولاً به عنوان یهودی نام برده نمی‌شود.»

به همین دلیل ما حتی آمار درست و دقیقی از حضور یهودیان در تاریخ سینمای ایران نداریم و به سختی می‌توان اطلاعات موثقی درباره آن‌ها پیدا کرد.

اشکان صفایی درباره علت این موضوع توضیح می‌دهد: «همواره در کشورهایی که درجه‌ای از یهودی‌ستیزی وجود داشته است، یهودیان به‌ناچار بیشتر مراقب بوده‌اند. بخشی از این بی‌نام و نشان بودن هم دقیقاً به همین دلیل است؛ یعنی یهودیانی که در اوایل شکل‌گیری سینما فعال بودند، خود یا یهودیت‌شان را در بوق نمی‌کردند. البته تا اواخر دوران پهلوی کمی شرایط تغییر کرده بود و ترس‌های این چنینی کمتر وجود داشت. بعد از انقلاب دوباره نگرانی تشدید شد و البته حملات هم از سوی حکومت و وابستگان فکری حکومت افزایش یافت.»

صفایی به این نکته مهم اشاره می‌کند که چه طور یهودی بودن به عنوان اتهام و جرم و نسبت ناروا برای زیر سوال بردن کسی یا حذف فردی به کار رفته است: «در مواردی حتی اگر کسی یهودی نبوده اما به دلیل این که از او خوش‌شان نمی‌آمده، می‌گفتند یهودی است یا اجدادش یهودی بوده. این اتفاق نه فقط در سینما، حتی در سیاست هم رخ داده است.»

بهاییان

«مهدی میثاقیه» از تهیه‌کنندگان پیشگام سینمای ایران بود که در سال ۱۳۳۸ «استودیو میثاقیه»، از مجهزترین استودیوهای فیلم‌سازی را تاسیس کرد. امور فنی فیلم‌های «فریاد نیمه شب» (ساموئل خاچیکیان)، «سلطان قلب‌ها»، (محمدعلی فردین)، «گوزن‌ها» و «خاک»(مسعود کیمیایی)، «محلل» (نصرت کریمی)، «صادق کُرده» (ناصر تقوایی) و «پستچی» (داریوش مهرجویی) در این استودیو انجام شدند.

او «سینما کاپری» را با درجه‌ لوکس افتتاح کرد و در اقدامی بی‌سابقه، به نمایش فیلم‌های هنری و تجربی همچون پستچی (داریوش مهرجویی)، «بیتا» (هژیر داریوش)، چشمه (اربی اوانیانس)، «شهر قصه» (بهمن مفید)، «آرامش در حضور دیگران» (ناصر تقوایی) پرداخت و آن‌جا را به پاتوق فرهنگی و هنری برای سینما دوستان حرفه‌ای در آورد.

استودیو میثاقیه پس از انقلاب اسلامی توسط حکومت مصادره و به «بنیاد سینمایی فارابی» تبدیل شد. سینما کاپری را نیز تخریب کردند و به آتش کشیدند. بعد از تلاش بسیار میثاقیه برای تعمیر و بازسازی سینما، او را مجبور کردند تا نام سینما را به اسمی مطابق شرایط فعلی جامعه اسلامی تغییر دهد. سینما کاپری نام «سینما بهمن» را گرفت اما آن هم مصادره شد و به تصرف حوزه‌ هنری سازمان تبلیغات اسلامی در آمد. خودش نیز به جرم بهایی بودن، به زندان افتاد و آزار فراوانی دید و سال‌های پایانی زندگی خود را در فقر و انزوا گذراند.

«خسرو هریتاش» از فیلم‌سازان شاخص است که در اوج موج نوی سینمای ایران، بعد از پایان تحصیلاتش در «دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای»  به ایران بازگشت و با ساخت فیلم‌های «آدمک»، «ملکوت» و «سرایدار»، مسیر متفاوت و نوینی را در سینمای ایران گشود.

طرح مسایل هم‌جنس‌گرایان برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران با فیلم‌های او شروع شد. هریتاش نیز مثل بسیاری از فیلم‌سازان هم‌دوره‌اش، بیشتر درصدد نمایش سویه‌های اجتماعی و سیاسی در آثارش بود، طوری که فیلم برهنه تا ظهر با سرعت نه به خاطر درون‌مایه‌ جنسی بلکه برای انتقادات سیاسی‌ توقیف شد. بهرام بیضایی از مهم‌ترین چهره‌های تاریخ نمایش و سینمای ایران نیز از همان ابتدای فعالیتش، با اتهام بهاییت، با محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های فراوانی مواجه شد. در مستند «عیار تنها»، از دوران کودکی‌ و حضورش در مدرسه به عنوان وحشتناک‌ترین دوره زندگی‌ خود یاد می‌کند که به‌خاطر عقاید پدر و مادرش، با او رفتارهای نامعمولی شده است؛ همان زمانی که با سخنرانی «محمدتقی فلسفی» علیه بهاییت، هجوم به بهاییان و غارت و قتل آن‌ها در سراسر ایران رخ می‌داد و خانواده‌ پدری بیضایی نیز مجبور به گریز از زادگاه خود، «آران»، شد.

بیضایی در مستند «ماندن یا نماندن»، تعریف می‌کند که «منوچهر فرید» و همسرش و همسر بیضایی برای دیدن فیلم «غریبه و مه» به «جشنواره‌ فیلم تهران» می‌روند و موقع پخش تیتراژ ابتدایی فیلم، عده‌ای از جا بلند می‌شوند و شروع به داد و بیداد می‌کنند و می‌گویند چرا ما باید یک فیلم بهایی ببینیم؟

بیضایی هرچند خود را بهایی معرفی نکرده اما همواره به عنوان یک بهایی مورد ظلم و تبعیض قرار گرفته است. او در زمینه اخراجش از دانشگاه در جریان انقلاب فرهنگی گفته است: «من آن زمان استاد دانشگاه بودم. از دانشگاه اخراج شدم، به عنوان بهایی؛ به عنوان یک غیرمسلمان. پدر و مادرم بهایی بودند. من در یک خانواده‌ بهایی بزرگ شدم، منتهی مذهب من، فرهنگ است. مذهب من، خود مذهب نیست. مذهب اعتقاد شخصی است که به هیچ‌کس در جهان مربوط نیست. من مذهبم فرهنگ است و در جلسه‌ بازجویی دانشگاه هم این را گفتم و اخراج شدم.»

در همان آغاز انقلاب، به دفترهای سینمایی حمله می‌کنند و نگاتیوها و پوزیتیوهای فیلم‌های «کلاغ و رگبار» را می‌برند. بیضایی در این باره می‌گوید: «من بعدا می‌دیدم در وزارت فرهنگ و هنر که خیلی فیلم‌ها ریخته‌ کف حیاط، زیر برف و بارون و خیلی از فیلم‌ها نابود شده و در حال نابود شدن‌ هستند و بعد شنیدیم که در شورآباد فیلم‌ها را آتش زدند.»

فیلم‌های «مرگ یزدگرد»، «چریکه تارا»، «باشو، غریبه کوچک» و «مسافران» نیز توقیف شدند.

«جواد شمقدری» در پاسخ به پرسشی درباره توقیف فیلم مسافران گفته بود: «به نظر می‌رسد فیلم مسافران و مجلس ختم نهایی آن نشانه‌های بهاییت دارد و آقای بیضایی در این فیلم با نمادسازی کامل، نمادهای بهاییت و ایران قدیم را در مقابل اسلام قرار می‌دهد و می‌گوید اسلام را کنار بگذاریم.»

درنهایت بهرام بیضایی نیز مجبور به ترک ایران شد.

«فرزانه تاییدی» از بازیگران سرشناس و محبوب در سینمای پیش از انقلاب است که به خاطر فیلم‌های «فریاد زیر آب» (سیروس الوند)، «خاک» و «سفر سنگ» (مسعود کیمیایی) شهرت دارد. او نیز همچون بهرام بیضایی، بعد از انقلاب به خاطر عقاید پدر و مادرش از اداره تئاتر اخراج شد و همه مدارک هویتی‌ را از او گرفتند.

تاییدی را بارها دستگیر و به دادستانی بردند و از او خواستند که با انتشار آگهی در روزنامه، از بهاییت اعلام نفرت کند اما فرزانه تاییدی نپذیرفت.

بعد از انقلاب به او پیشنهاد بازی در فیلم‌های انقلابی و دینی را دادند اما تاییدی به سانسور حاکم بر سینمای بعد از انقلاب تن نداد و تنها در فیلم «میراث من جنون» (مهدی فخیم‌زاده) بازی کرد که آن هم به خاطر عدم رعایت حجاب تاییدی، توقیف شد.

بعد از چند سال ممنوع‌الکاری، خانه‌نشینی و بی‌کاری، به شکل مخفیانه و خطرناکی ایران را ترک کرد و به بریتانیا رفت. بعد از بازی در فیلم «بدون دخترم هرگز»، در معرض سوءقصد به جانش از طرف نیروهای انقلابی قرار گرفت و در نهایت به خاطر سرطان، دور از وطن از دنیا رفت.

«منوچهر فرید» یکی از بازیگران نسل طلایی سینمای ایران است که بازی در فیلم‌های خشت و آینه (ابراهیم گلستان)، رگبار، غریبه و مه، کلاغ و چریکه تارا (بهرام بیضایی)،بلوچ (مسعود کیمیایی)، «صدای صحرا» (نادر ابراهیمی)، «صمد و قالیچه حضرت سلیمان» (پرویز صیاد) و میراث من جنون (مهدی فخیم‌زاده) از مهم‌ترین فعالیت‌های سینمایی‌ او به حساب می‌آیند. اما او نیز بعد از انقلاب دیگر نتوانست در ایران به فعالیتش ادامه دهد و مجبور به ترک وطن شد.

بهرام بیضایی در مستند ماندن و نماندن، در پاسخ به این پرسش که اگر می‌ماند، چه می‌شد، جواب می‌دهد: «مثل من رفقا با دیدنش به آن سوی کوچه می‌رفتند، همه احساس خطر می‌کردند که با تو سلام و علیک کنند. از حرفه کنار گذاشته می‌شدی. فرید بهترین انتخاب را کرد که رفت ولی می‌دانست که آن‌جا هم آینده‌ای ندارد.»

منوچهر فرید در گفت‌وگو با «رادیو نشاط» استرالیا با بغض فریاد زد: «شما نمی‌دانید چه خاکی بر سرم کردند این‌ها و چه دلی از من شکستند…این درد آخر من بود که داد زدم.» بعد اشک‌هایش جاری شدند.

«شبنم طلوعی» نیز کارش را به عنوان نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر آغاز و با کارگردان‌هایی همچون بهرام بیضایی، «علی رفیعی»، «محمد رحمانیان»، «محمد عاقبتی» و پسر «صابری» همکاری کرد. او در طول ۱۰ سال حضور در دنیای نمایش، پنج جایزه به دست آورد. با فیلم بودن و نبودن (کیانوش عیاری) وارد سینما شد و در سریال‌های تلویزیونی نیز بازی کرد، تا این که در سال ۱۳۸۱ با پر کردن فرم حراست و اشاره به بهایی بودنش، تحت فشار قرار گرفت تا مسلمان شود. طلوعی نپذیرفت و در تلویزیون ممنوع‌الکار شد.

خودش در این‌ زمینه گفته است بازجوهای وزارت اطلاعات به او گفته بودند اگر «فاحشه» بود، مدتی ممنوع‌الکار می‌شد و بعد سر کارش بازمی‌گشت اما بهایی بودن قابل‌بخشش نیست!

دو سال بعد از تئاتر و سینما هم رانده شد و در نهایت ایران را ترک کرد.

بهاییان هرچند همچون پیروان ادیان دیگر نقش مهمی در تاریخ سینمای ایران دارند اما بر خلاف آن‌ها، هرگز به عنوان دین و مذهب رسمی پذیرفته نشدند. همین عدم پذیرش رسمی از سوی حکومت باعث نفی و انکار آن‌ها در سینما شده است، طوری که معمولاً ترجیح داده می‌شود به بهایی بودن سینماگران پیشگام در منابع تاریخی و پژوهشی اشاره نشود تا بتوان از آن‌ها نام برد، وگرنه مجبور به حذف آن‌ها در کتاب‌ها و مقالات خواهند بود.

«کیان ثابتی»، هنرمند تئاتر و فعال رسانه‌ای بهایی درباره‌ هدف جمهوری اسلامی از حذف سیستماتیک بهاییان از تاریخ سینما می‌گوید: «حذف بهاییان از تاریخ ایران فقط در محدوده‌ سینما اتفاق نیفتاده بلکه جمهوری اسلامی در همه‌ زمینه‌ها، به‌خصوص در آموزش و پرورش، علوم پزشکی و علوم اجتماعی سعی کرده است که به‌زعم خود، بهاییان را از تاریخ حذف کند. اما رفتار جمهوری اسلامی با این شهروندان، به دشمنی روحانیت حاکم با اصول اعتقادی بهاییان برمی‌گردد. به نظر من، حاکمیت ایران تعالیم مطرح‌ شده در آیین بهایی مانند نداشتن طبقه‌ای به نام روحانی یا برابری زن و مرد را مخالف قدرت سیاسی خود می‌داند. پس به هر روشی از مطرح شدن آن‌ها جلوگیری می‌کند تا مبادا این مطرح شدن موجب ایجاد توجه به بهاییت شود. این روش‌ها می‌توانند شامل ممنوع کردن بهاییان از فعالیت هنری، فرهنگی یا اجتماعی باشند یا حذف نام بهاییان پیشرو در زمینه‌های مختلف، از جمله سینما.»

به نظر کیان ثابتی، با توجه به این که سینما هنری محبوب در بین مردم، به‌‌ویژه جوانان است، حذف و ممنوعیت بهاییان در ویترین سینمای ایران می‌تواند در اولویت نظام در مواجهه با آن‌ها باشد.

با مروری بر وضعیت سینماگران بهایی می‌توان دید که چه طور بعد از انقلاب به‌شدت مورد آزار قرار گرفتند و هر کدام سرنوشت تلخی یافتند. درحالی‌که هر یک از آن‌ها فقط به هنر و حرفه‌ خود در سینما می‌پرداختند و دین و مذهب خود را در کارشان دخالتی نمی‌دادند.

کیان ثابتی در این زمینه، این نکته‌ مهمی را یادآور می‌شود که ممنوعیت از کار و فعالیت سینمایی و هنری فقط محدود به چند نفر که شناخته‌شده‌تر هستند، نمی‌شود و جوانان علاقه‌مند بهایی بسیاری در شهرستان‌ها با ممنوعیت از کار در زمینه هنرهای نمایشی روبه‌رو هستند که نام آن‌ها در هیچ کجا برده نشده است.

او به تجربه‌ شخصی خود اشاره می‌کند: «خود من دو بار تئاتر برای اجرا آماده کردم که حتی بعد از تصویب شدن، از اجرای آن‌ها به خاطر بهایی بودن من جلوگیری کردند. ممانعت از ورود بهاییان به دانشگاه‌ هم مشکل دیگری است که موجب شده است بسیاری از جوانان بهایی از راه یافتن به دانشگاه‌های هنری محروم شوند. جوان با استعدادی را در ایران می‌شناسم که با صرف هزینه و وقت زیاد، فیلم کوتاهی ساخته ولی چون بهایی است و نگران توقیف فیلمش است، فرد دیگری به نام کارگردان آن فیلم معرفی شده است و در تیتراژ فیلم نامش به عنوان کارگردان می‌آید. رفتار جمهوری اسلامی با بهاییان به این معنا است که استعدادهای زیادی صرفا به خاطر اعتقادات مذهبی‌شان باید از بین بروند، درحالی‌که وظیفه‌ حاکمان، به کارگیری توانایی‌ها و استعدادهای همه‌ شهروندان در جهت رشد و پیشرفت کشور است.»

اشتراک‌گذاری در شبکه‌های اجتماعی

خبرنامه

با عضویت در خبرنامه از آخرین اطلاعات منتشر شده در سایت آگاه شوید

دیگر خبرها

اخبار

بازدید سلطنتی و خانم مدیر خارجی در همدان؛ درباره مدارس آلیانس

یکی از روزهای سال ۱۹۳۶ (۱۳۱۵) است. «رضا شاه» دارد از مدرسه‌ای یهودی در همدان بازدید می‌کند. از اینکه می‌بیند همه‌جا پر از گردوخاک است اوقاتش تلخ شده. به‌علاوه، گویا انتظار نداشته که پسربچه‌های دانش‌آموز را با لباس ملوانی به حضور او بیاورند. از همه این‌ها گذشته، می‌بیند مدیر مدرسه هم زنی است جوان و خارجی. با‌این‌حال، زن که «باتیا براسور کوئنکا» نام دارد، خود را به فارسی فصیح به شاه معرفی می‌کند.

درباره ما

در این وبسایت اطلاعات مربوط به ادیان و مذاهب ایران گردآوری شده ودر درسترس شما قرار دارد. با مراجعه به فهرست و گزینه‌های سایت، به این اطلاعات دسترسی پیدا خواهید کرد. 

© Copyright Off-Centre Productions 2021