«لرتا هایراپتیان تبریزی»، بازیگر و خواننده ایرانی ارمنیتبار در سال ۱۲۹۰ خورشیدی در تهران متولد شد. او یکی از نخستین زنان ایرانی بود که پا به عرصهای هنر گذاشت.
پدرش از مهاجران ارمنی روسیه و بازرگان پارچه و مادرش اهل مالتا بود که با موسیقی آشنایی داشت. لرتا به دبستان فرانسوی «ژاندارک» رفت و دبیرستان را در مدرسه روسهای تهران به پایان رساند.
او در کودکی وارد گروه تئاتری مدرسه شد و برای اولین بار در ۱۰ سالگی برای بازی در یک قطعه موزیکال به روی صحنه رفت و نقش یک گل خشخاش را بازی کرد.
لرتا یکی از نخستین زنانی بود که در عرصه هنرهای صحنهای ایران به فعالیت پرداخت در زمانی که زنان اجازه ورود به این کار را نداشتند و مردان نقش آنها را بازی میکردند.
با تاسیس مدرسه موسیقی و کلوپ موزیکال وابسته به آن که «علینقی وزیری» بنیانگذارش بود، زنان نیز مجالی برای پیوستن به گروههای هنری یافتند. لرتا به کلوپ موزیکال پیوست. این کلوپ پس از مدتی تعطیل شد و هنرمندان هر یک به گوشهای رفتند. اما لرتا که هم صدایی خوش داشت و هم بازیگری برجسته بود، بلافاصله از سوی گروههای تئاتری دعوت به کار شد.
او در ۱۴ سالگی در نمایشنامه «مولیر» به کارگردانی و ترجمه «کاراکاش» شرکت کرده بود.
در ۱۸ سالگی، در تعدادی از نمایشهای «ویلیام شکسپیر» به کارگردانی «واهرام پاپازیان» بازی کرد که این همکاری تا سال ۱۳۱۲ هم ادامه داشت. «مانوئل ماروتیان» که در سال ۱۳۱۲ از ارمنستان به ایران آمد، نمایشنامههایی را در تهران به زبان ارمنی اجرا کرد و لرتا هم در سه نمایش به نامهای «سامسون و دلیله» اثر «پُل دِمازی»، «اوشین، نامزد ولیعهد» اثر «لوون شانت» و نیز «باربر مارسی» اثر «هانری برنشتاین» به کارگردانی او به زبان ارمنی ایفای نقش کرد.
در سال ۱۳۰۵ خورشیدی، به دعوت «محمود ظهیرالدینی»، اولین استاد تئاتر در ایران، به گروه «کمدی اخوان» پیوست و در نمایشنامه «تاجر ونیزی» اثر «شکسپیر»، با ظهیرالدینی و «حسین خیرخواه» بازی کرد. بعد به دعوت «اسماعیل مهرتاش» به تئاتر «جامعه باربد» رفت و در نمایشنامههای موزیکال «لیلی و مجنون»، «یوسف و زلیخا» و «خسرو و شیرین» نقشهای اول را ایفا کرد.
لرتا چون صدای پرتوان و جذابی داشت، شهرت فراوانی بین دوستداران تئاتر و مردم عادی پیدا کرد. یوسف و زلیخای او به مناسبت آوازی که میخواند، جلوه بسیار فراوانی داشت. آهنگهایش را در هندوستان روی صفحه گرامافون ضبط کردند و صدایش به تمام خانههایی که گرامافون داشتند، راه پیدا کرد. صدای لرتا در نقش زلیخا بر روی نوارهای کاست قدیمی به یادگار باقی مانده است.
او در کلوپ ایران، در نمایش «اتلو» به کارگردانی پاپازیان، در نقش «دِزْدِمُونا» بازی کرد. «محمد عاصمی» بازی لرتا در این نمایش و واکنش تماشاگران را چنین توصیف کرده است: «زمانی که در نمایشنامه اتلو بازی میکرد، وقتی که اتلو او را کشت، مردم واقعاً خیال کردند که او را کشته و بسیار نگران و ناراحت بودند. وقتی تئاتر تمام شد، دست زدند و پرده باز شد و دوباره آمدند برای تشکر. مردم واقعاً صمیمانه نفس راحت کشیدند که او زنده است و اتلو او را نکشته است.»
لرتا را از برخی جهات میتوان با «قمرالملوک وزیری»، خواننده مقایسه کرد. در همین دوران، لرتا مانند قمر حجاب از سر برداشت و به روی صحنه رفت.
در سال ۱۳۱۲، لرتا با «عبدالحسین نوشین» که خود نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر بود، ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، یک فرزند پسر به نام «کاوه» بود.
در «جشن هزاره فردوسی» که با حضور شرقشناسان همه کشورهای جهان، از جمله شوروی برای بزرگداشت فردوسی تشکیل شده بود، نوشین سه تابلو از داستانهای «شاهنامه» را با همکاری «ذکاءالملک فروغی» و «مجتبی مینوی» تنظیم کرد و با استفاده از موزیکی که توسط «مین باشیان» ساخته شده بود، با بازیگری خودش، لرتا، خیرخواه و محتشم به صحنه برد. این سه تابلو آن قدر مورد استقبال ایرانیها و میهمانان خارجی قرار گرفتند که نوشین و لرتا به وسیله شرقشناسان شوروی برای شرکت در فستیوال تئاتر به مسکو دعوت شدند. پس از پایان فستیوال هم آنها به پاریس رفتند و مدت یک سال تئاترهای روی صحنه پاریس را مورد مطالعه قرار دادند. از آن به بعد لرتا دیگر منحصرا در تئاترهایی که همسرش نوشین روی صحنه میبرد، بازی میکرد.
در سال ۱۳۲۵، عبدالحسین نوشین تئاتر فردوسی را با اجرای نمایش «مستنطق» اثر «پریستلی» به ترجمه «بزرگ علوی» افتتاح کرد. سوء قصد به جان «محمدرضاشاه پهلوی» در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ در «دانشگاه تهران» به انحلال «حزب توده» و در نتیجه تعطیلی تئاتر فردوسی منجر شد. نوشین نیز همراه با بسیاری از سران حزب توده به زندان افتاد. او در دادگاه نظامی از عقاید خود دفاع کرد و به سه سال زندان محکوم شد. چندی بعد اما به همراه سایر سران حزب از زندان گریخت و حدود یک سال بعد مخفیانه به اتحاد جماهیر شوروی رفت.
لرتا پس از چند سال، همراه با فرزندش در سال ۱۳۳۲ در مسکو به نوشین پیوست او که دیگر تاب دوری از وطن را نداشت و مانند نوشین فعال سیاسی هم نبود، در سال ۱۳۴۳ به ایران باز گشت.
لرتا بعد از بازگشت به ایران، بین سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ در هفت فیلم سینمایی هم بازی کرد که آخرین آن «اسرار گنج دره جنی» ساخته «ابراهیم گلستان» بود. همچنین در مجموعه تلویزیونی «خسرو میرزای دوم» که در سال ۱۳۵۶ از تلویزیون ایران پخش شد، ایفای نقش کرد.
با وقوع انقلاب، لرتا نیز مانند بسیاری از هنرمندان، یک بار دیگر راه مهاجرت را در پیش گرفت و سالهای آخر عمرش را در وین گذراند و سرانجام در ۹ فروردین ۱۳۷۷ در اتریش درگذشت.