افراد از محل کار خود اخراج میشدند، در مدارس به آنها سختگیری میشد و اجازه تحصیل در دانشگاه نداشتند. به گفته خانجانی، پس از بازگشایی دانشگاهها در جریان انقلاب فرهنگی یعنی از سال ۶۲ هیچ جوان بهایی نتوانسته بود وارد دانشگاه شود: «حکومت تنها همکاری که در این زمینه میکرد، این بود که برای کسانی که درسشان تمام میشد، مدرک قانونی لازم صادر میکرد. شکایتها در این زمینه از مقامهای محلی تا شخص آقای خمینی برده شد، اما به جایی نرسید.»
جامعه بهایی به نسبت جمعیت خود تا پیش از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، بالاترین تعداد دانشجو را در میان غیرمسلمانان ایران داشت. جمالالدین خانجانی در این کتاب روایت میکند که «دوستان مسلمان ما که با مسئولینی در نظام مرتبط بودند، میگفتند جمهوری اسلامی در نظر دارد که دو برنامه را درباره بهاییان به اجرا بگذارد. قرار دادن آنها در استضعاف فرهنگی و استضعاف اقتصادی تا به این وسیله جامعه بهایی را به یک جامعه منزوی و آسیبپذیر تبدیل کند و زمینه مهاجرت و رفتن آنها را از ایران فراهم کند.» این سیاست در سال دوم رهبری آیتالله «علی خامنهای» با مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در ۶اسفند۱۳۶۹ جنبه رسمی به خود گرفت.
شورا در مصوبهای به ریاست «اکبر هاشمی رفسنجانی» درباره سیاستهای نظام درباره بهاییان تصویب کرده بود که «برخورد نظام با آنها باید طوری باشد که راه ترقی و توسعه آنها مسدود شود» و «در دانشگاهها چه در ورود و چه در طول تحصیل چنانچه معلوم شود بهاییاند، از دانشگاه محروم شوند.» مصوبات این شورا باید به تصویب آیتالله خامنهای برسد که رسیده بود و وی در تایید آن زیر مصوبه نوشته بود: «بسمه تعالی، مصوبه شورای عالی محترم کافی به نظر میرسد. از توجه و اهتمام آقایان سپاسگزارم. امضاء».
پس از روشن شدن سیاست نظام برای عقب نگه داشتن جامعه بهایی از تحصیلات تکمیلی، جامعه بهاییان با فراهم کردن مقدماتی ساده و مکاتبه با دانشگاههای مختلف جهان سرانجام با دانشگاه «ایندیانا» در ایالات متحده به توافق رسیدند. شرط این دانشگاه برای تحصیلات مکاتبهای، برگزاری امتحاناتِ آن در سفارت آمریکا یا حضور نماینده دانشگاه در جلسه امتحان بود.
با توجه به تعطیلی سفارت آمریکا در تهران به دلیل اشغال آن توسط پیروان آیتالله خمینی، پیشنهاد دانشگاه رفتن دانشجویان به یکی از کشورهای مجاور و برگزاری امتحان در سفارت ایالات متحده در آن کشور بود؛ اما رفتن جوانان بهایی از ایران برای امتحان به غیر از بار مالی آن میتوانست مشکلآفرین باشد و موضوع دانشگاه زیرزمینی را لو بدهد. سرانجام دو طرف به راه حل جالبی رسیدند. قرار شد، هرکدام از اساتید اخراج شده بهایی که از دانشگاههای آمریکا مدرک دکترا گرفتهاند، به عنوان نماینده دانشگاه در زمان برگزاری امتحانات حاضر باشند و امتحان زیر نظر این افراد برگزار شود؛ اما به دلیل نیاز به دانستن زبان انگلیسی اصولا این دانشگاه به نیاز جوانان بهایی بازمانده از تحصیل جواب نمیداد. سرانجام بهاییان در اول اردیبهشت ۱۳۶۶ سیستم آموزشی مخصوص به خود را راهاندازی و عملیاتی کردند.
یک دانشگاه تماما ایرانی که از طریق کنکوری که در شهریور ۶۶ برگزار کرد و با حضور ۱۵۰ استاد بهایی که اخراج شده بودند، از میان ۱۷۰۰ متقاضی، با ۸۰۰ دانشجو در این سال آغاز به کار کرد. روش آموزش مکاتبهای بود که از دانشگاه ایندیانا الگو گرفته شده بود. هرچند وقت یک بار هم دانشجویان از سراسر ایران در تهران جمع میشدند و در کلاسهایی که به طور مخفی در زیرزمین خانهها برگزار میشد، همدیگر را میدیدند.
تعداد رشتههای تحصیلی این دانشگاه در زمان انتشار کتاب «دانشگاه زیرزمینی بهاییان ایران» به ۱۲ رشته رسیده بود.
کتاب در ۲۱۷ صفحه از سوی انتشارات باران در سوئد منتشر شده و به غیر از ماجرای جالب تاسیس دانشگاه معتبر زیرزمینی ایران، حاوی اطلاعاتی بسیار مهم و ناشنیده از تاریخ معاصر ایران از زبان شماری از هموطنان بهایی است.