«هارون شفیقی»، معلم، عارف و شاعر اهل سنت بود که در سال ۱۲۹۶ در روستای عنبران شهر نمین در استان اردبیل چشم به جهان گشود.
پدرش «ملا نجمالدین» در کار کشاورزی، دامداری و خریدوفروش تولیدات روستایی و مادرش «حمیرا»، شاعر و از فرزندان «شیخ علی تالشی نقشبندی» بود. وی تحت تاثیر مادرش شروع به شعر گفتن کرد. مادرش اولین راهنمای او بود که در اوایل کودکی او را با آثار شاعران برجسته ایران آشنا کرد.
او کودکی و نوجوانی خود را تا چهارده سالگی در مکتب و محضر مادرش که پرورده مکتب عرفانی پدر دانشمندش بود، به تحصیل پرداخت و متون ادبی و عرفانی همچون «منطقالطیر»، «الهینامه» و «مصیبتنامه عطار»، «مثنوی مولانا»، «نفحاتالانس جامی»، «تذکرهالاولیاء عطار» و «کیمیای سعادت غزالی» را به تشویق مادر مطالعه میکرد و مواردی را که برای او دشوار بود، با راهنمایی و مشورت مادرش که در آن دوران آموزگار او نیز بود حل وفصل میکرد.
در نوجوانی علاوه بر مکتب مادر، مدتی نزد «سید نظامالدین عنبرانی» از علمای وقت و سه سال نزد «سید محمد طاهر قریشی مینابادی» مقدماتی از علوم ادبی و عربی را فراگرفت. میل به دانستن بیشتر و فراگیری علوم متداول عصر او را واداشت از همان مقدمات علوم، نهایت استفاده را کرده و به مدد آن بر فراز دانش و ادب و شعر فارسی و عربی و چکاد معارف اسلامی و عرفانی برآید.
در سال ۱۳۲۴ شمسی او از استادش سید محمد طاهر قریشی مینابادی اجازهنامهای علمی به سبک حوزههای علمیه اهل سنت دریافت کرد و بعدها، به استناد همان گواهینامه حوزوی در اداره آموزش و پرورش شهرستان تالش استخدام شد. سپس، چهار یا پنج سال بعد، وی در اوج نهضت ملی کردن صنعت نفت با سرودن قصیدهای عربی در حمایت از این نهضت، توجه آیتالله ابوالقاسم کاشانی به او جلب شد. کاشانی پس از گفتوگو و آزمودن هارون شفیقی، تصدیق اجتهاد به او داد.
در سال ۱۳۲۸ ابلاغیهای در کارگزینیِ اداره آموزش و پرورش شهرستان رشت برای تدریس در دبیرستان محمدرضا پهلوی سابق در رضوانشهر امروز با حقوق ماهانه ۹۲ تومان برای وی صادر شد. او در آغاز با عنوان «شفیقی» تخلص میکرد که بعدها با سرودن شعری به «شکیبا» تغییرش میدهد.
سرانجام خدمات آموزشی دولتی وی ریاست «دبیرستان هلاکو رامبد» در تالش بود که اینک «دبیرستان دکتر شریعتی» نام دارد. اصل گواهینامه مورد اشاره با دیگر مدارک و یادداشتهای وی در حریقی که پس از انقلاب در دبیرستان شریعتی رخ داد، به همراه هزاران جلد کتاب و تمام پروندهها و میز و وسایل دبیرستان طعمه حریق شد.
پس از بروز این وقایع، به دلیل ناراحتی بیش از حد و ناتوانی در اداره امورات مدرسه در سال ۱۳۵۸ و در اوایل انقلاب از خدمت آموزش و پرورش بازنشسته شد. وی بر اثر این عوارض و موانع، دچار افسردگی شد و چند ساله پایانی عمر خود را از تالش مهاجرت و نزد پسر خود در تهران در ناحیه نارمک گذرانید.
هارون شفیقی دارای مقالههای زیادی در زمینههای علمی، ادبی و عرفانی و همچنین کتابهای مختلف در این زمینه است و چند دفتر شعر به زبانها و گویشهای ترکی، فارسی و عربی و تالشی دارد؛ از جمله آثار مرحوم میتوان به «غنچههای دانش»، «گفت و گو»، «تنبیه نفس»، «عرفا و علما» و «دادگاه الهی در داوری علی» اشاره کرد.
«حبیب یغمایی» در مورد وی مینویسد: «افتخار استوار طالش وجود با برکت استاد بزرگوار هارون شفیقی است که در ادب وعلم و اخلاق در سراسر ایران امروز کمنظیر است و جهانی است بنشسته در گوشهای.»
«جواد خانلری» در مورد تواضع وی میگوید: «علامه شفیقی در منتهای وارستگی برخلاف بسیاری از نامآوران که با برچسبهای مادی خودشان را عرضه میکنند و با ابتلا به کمترین خاری از بلا، تخلیه میشوند؛ از آنجایی که جامعالاطراف و دایرهالمعارفی زنده بوده و تخصصی وافر در علوم و فنون مختلف داشـت، به درویشی قناعت میکرد و به گمنامی و افتادگی رضایت میداد و هیچ وقت به القاب و ارادات، و تعاریف و تمجیدهای موجه از جانب محافل ادبی، فلسفی، عرفانی و مشاهیری از قبیل یغمایی، فروزانفر، محمدتقی جعفری، جلال آلاحمد، مودودی، شیخ کمالالدین نقشبندی … و مباحثه و مکاتبه و بعضا مناظره و حتی به تایید به درجه اجتهادیاش از طرف آیتالله ابوالقاسم کاشانی مغرور و مفتون نشد و از موقعیت و مدارک و مدارج علمی خود نه تنها سوءاستفاده نکرد؛ بلکه استفاده هم نکرد.»
هارون شفیقی پس نگارش تالیفات و سرودن اشعار و انجام ترجمههای ارزنده در تاریخ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۰ در شهرستان کرج درگذشت و پیکر وی در آرامگاه سید نیکی تالش به خاک سپرده شد.