ٰ
قتلها و سوء قصدهای متعددی در طول بیش از ۴۰ سال گذشته کشیشان مسیحی را هدف قرار دادهاند. او میگوید: «از قتلها و ترورهای اول انقلاب و سالهای اخیر که بگذریم، دستکم چهار تن از برادران دینی گرانقدر من در قتلهای زنجیرهای دهه ۷۰ توسط نیروهای امنیتی در ایران کشته شدند. وقتی از قتلهای زنجیرهای یاد میکنیم، اغلب مردم کشتار فجیع روشنفکران و نویسندگان را به یاد میآورند، اما قتل کشیش هایک هوسپیان در تهران، کشیش مهدی دیباج در اصفهان و کشیش طاطاوس میکائیلیان در تهران هم بخشی از پروژه حذف فیزیکی مخالفان جمهوری اسلامی بود. نام کشیش میکائیلیان مشخصا در فهرست وزارت اطلاعات بود. در مورد باقی کشیشها هم نشانههایی وجود دارند که این موضوع را تایید کنند.»
او با اندوه از یک نام دیگر هم یاد میکند: «انصاف نیست اگر از نام کشیش محمدباقر یوسفی بگذرم. آقای یوسفی بارها توسط وزارت اطلاعات احضار و تهدید به بازداشت شده بود. یک روز پاییزی صبح برای انجام مراسم نیایش بیرون رفت. غروب همان روز به خانوادهاش اطلاع داده شد که جسد حلقآویزشدهاش در جنگلهای ساری پیدا شده است. حکومت مرگ او را خودکشی اعلام کرد، اما همسرش همیشه باور داشت و میگفت که او را به قتل رساندهاند. همسر آقای یوسفی به شدت تحت فشار قرار گرفته بود که سناریوی حکومت را مبنی بر این که قبل از خروج از خانه با همسرش مشاجره کرده و اقدام به خودکشی به دلیل نارضایتی در زندگی زناشویی بوده است، تایید کند. یک یادداشت هم با همین مضمون به او نشان داده بودند. چیزی که همسرش هرگز نپذیرفت و به آن تن نداد.»
ارعاب، تهدید و حذف فیزیکی نوکیشان سرشناس
به گفته آقای ایرانی حکومت جمهوری اسلامی برای مقابله با مسیحیان فارسیزبان چند مرحله از سر گذراند تا به امروز رسید: «حکومت اول اقدام به حذف فیزیکی کرد. قتل و ترور رهبران کلیساها برای ایجاد رعب و وحشت در دل نوکیشان مسیحی و زهر چشم گرفتن از جامعهای که داشت هر روز گسترش پیدا میکرد، روش کارآمدی به نظر میآمد. این روند تا اواسط دهه هشتاد ادامه پیدا کرد.»
در پی این اقدامات جامعه نوپای مسیحیان ایران به دنبال محلهای امنتر برای گردهمایی و برگزاری مراسم مذهبی بود: «ما مسیحیان فارسیزبان نمیتوانستیم به کلیساهای ارامنه و آشوریها برویم، چون آنها را هم به شدت تحت فشار قرار میدادند. از سوی دیگر مراسم مذهبی در کلیساهای آشوریان و ارامنه به زبان فارسی برگزار نمیشد، بنابراین، ما به عنوان افرادی که امکان بشارت دادن داشتیم، کلیساهای خانگی را ایجاد کردیم.»
بهنام ایرانی میگوید این کار خشم حکومت جمهوری اسلامی را برانگیخت: «حاکمیت انتظار داشت پس از آن همه ریختن خون و ایجاد ترس در دل نوکیشان مسیحی کارش ساده شده باشد، اما شناسایی و پیدا کردن کلیساهای کوچک خانگی کار دشواری بود. نیروهای امنیتی تلاش کردند افرادی مثل من، کشیش یوسف ندرخانی و چند تن دیگر را شناسایی کنند و فشارها این بار به شکل دیگری آغاز شدند. شرایط جامعه به گونهای تغییر کرده بود که نمیشد در خفا و سکوت کسی را از میان برد، اما راه تهدید و ارعاب و احضار و شکنجه هنوز باز بود.»
دوران احمدینژاد و افزایش فشارها
به گفته بهنام ایرانی سال ۱۳۸۵ و در آغاز ریاستجمهوری «محمود احمدینژاد» فشارها بر نوکیشان مسیحی و رهبرانشان شکل تازهای به خود گرفتند. اموال و داراییهای بسیاری از آنها توقیف شدند. تعداد زیادی از نوکیشان مسیحی از ابتداییترین حقوق خود محروم شدند. چاپ کتابها و برگزاری مراسم مذهبی ممنوع اعلام شدند و افراد بشارتدهنده، از جمله آقای ایرانی، به زندان افتادند: «اول بار سال ۱۳۸۵ بازداشت شدم و در حدود ۷۰ روز در سلول انفرادی بودم. بعد برایم وثیقه تعیین شد و موقتا آزادم کردند. در ۴ اسفند ماه ۱۳۸۶، شعبه ۳۰ دادگاه تجدیدنظر تهران حکم پنج سال حبس تعلیقی را برای من تایید کرد. ۲۵ فروردین ۱۳۸۹ در خانه شخصیام در کرج مراسم دعا و نیایش داشتیم. چند نفر از همفکرانم هم آنجا بودند. ماموران امنیتی به خانه ما ریختند و در مقابل خانوادهام با نهایت خشونت و برخوردهای فیزیکی ما را بازداشت کردند.»
بهنام ایرانی میگوید هر بار که بازداشت یا تفتیش خانهاش اتفاق میافتاد، بخشی از خاطراتش به یغما میرفت: «فرزند من هیچ عکس و فیلمی از مراسم ازدواج من و مادرش ندیده است. حتی بخشی از عکسهای کودکی خودش هم دیگر موجود نیست. وقتی برای بازداشت میآمدند، معمولا هر چیز باارزشی که میدیدند، میبردند و عموما هم پس نمیدادند؛ عکسها، فیلمها، کتابها و حتی گوشیهای موبایل. اگر هم گوشی موبایل را پس میدادند، ما دیگر استفاده نمیکردیم چون قابل اعتماد نبود.»
سه راهی سکوت، مهاجرت و پوسیدن در زندان
بعد از بازداشت دادگاه برای بهنام ایرانی حکم یک سال زندان صادر کرد و چون از پرونده قبلی او یک حکم ۵ ساله تعلیقی اجرا نشده بود، او برای شش سال به زندان فرستاده شد: «در طول آن شش سال خیلی تلاش کردند من را ساکت کنند. آنقدر تهدیدها زیاد بود که من همسر و فرزندم را از ایران خارج کردم و به جای امنی فرستادم که دستکم گزندی به آنها نرسد. خودم هم در طول این دوران ساکت ننشستم و از زندان مدام برای جوامع بینالمللی از وضعیت نوکیشان مسیحی نوشتم و اطلاعرسانی کردم.»
اطلاعرسانیهای آقای ایرانی از زندان موجب شد ماموران به نیازهای او در زندان بیتوجه باشند. ۱۷ ماه بعد از زندانی شدنش، علیرغم وضعیت نابسامان جسمی، خونریزی روده و نیاز به انجام عمل جراحی، مسئولان زندان نسبت به درمان و اعزام او به مرخصی پزشکی توجهی نشان ندادند.
بهنام ایرانی این بار هم ساکت نماند و از درون زندان نامه نوشت: «اینجانب بارها تقاضای مرخصی کردهام، هیچ جوابی به مرخصی بنده داده نشده است و نهایتا با تلاشی که مددکاری زندان کرد، متوجه شدم که در پرونده من نوشته شده است که به دستور مراجع قضایی [حق] هیچ گونه اقدامی ندارد، یعنی من را از حقوق یک زندانی کاملا منع کردهاند؛ چه عفو مشروط، چه تخفیف مجازات و چه مرخصی… هیچ کدام از حقوقم به رسمیت شناخته نمیشوند.»
۲۶ مهر ماه ۱۳۹۵ وقتی بهنام ایرانی با تنی رنجور و بیمار از پس شش سال حبس از زندان «رجاییشهر» کرج آزاد شد، نیروهای امنیتی برای ادامه زندگی سه راه پیش پای او گذاشتند: «گفتند یا به خانهات میروی و بی سر و صدا زندگیات را میکنی، یا مهاجرت میکنی و میروی پیش زن و بچهات یا اگر همین راه را ادامه بدهی، برمیگردی اینجا و میپوسی. با مشورت دوستان و صاحبنظران ایران را ترک کردم. مردن و پوسیدنم در زندان و گوشهنشینی در ایران به چه کار میآمد؟ دستکم اینجا میشود با اندک آرامشی صدای نوکیشان مذهبی بود.»
بهنام ایرانی در پاسخ به این پرسش که چرا حکومت جمهوری اسلامی علیرغم پذیرفتن دین مسیحیت به عنوان یک اقلیت دینی رسمی در قانون اساسی نسبت به نوکیشان چنین رنجهایی روا میدارد، میگوید: «مسیحیانی که در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدهاند، متعلق به کلیساهای قومی از جمله ارامنه یا آشوری هستند. مسیحیان فارسیزبان از بسیاری از حقوق شهروندی محروماند. مثلا فرزندان آقای یوسف ندرخانی که هنوز در ایران هستند و قانونا هم به عنوان شهروندان مسیحیزاده پذیرفته شدهاند، به مدرسه میروند، اما هیچ مدرک تحصیلی ندارند؛ یعنی به صورت آزاد در کلاس درس حاضرند. یا مثلا درگذشتگان مسیحیان فارسیزبان در گورستانهای ارامنه و آشوریان اجازه دفن دارند و اگر بگویند مسیحی هستند در گورستانهای مسلمانان هم جایی نخواهند داشت. آنها ناچارند بدون رعایت آداب دفن در دین مسیحیت، بدون اشاره به عقیده در گورستانهای مسلمانان دفن شوند، چون اگر بر روی مسیحی بودن خود اصرار داشته باشند به آنها میگویند گورستان مسلمانان را نجس میکنید.»
مسیحیان بد، مسیحیان خوب
حکومت ایران مسیحیان ارمنی و آشوری را «مسیحیان خوب و بیآزار» میداند. مسیحیان نوکیش یا کسانی که به زبان فارسی موعظه میکنند از نظر نظام جمهوری اسلامی «مسیحیان تبشیری» خوانده میشوند. آنها مرتد شناخته میشوند و برای همین از حقوق شهروندی محروم هستند. بهنام ایرانی اما بر این باور است که از نظر جمهوری اسلامی مسیحی خوب و بد فرقی ندارد و همه در تبعیض هستند: «فقط به همین نکته اشاره کنم که کلیساهای رسمی متعلق به مسیحیان ارمنی و آشوری اگر دچار تخریب شوند و نیاز به بازسازی و نوسازی داشته باشند، با ممانعت از سوی جمهوری اسلامی مواجه میشوند.»
جمهوری اسلامی مسیحیان فارسیزبان را با القابی همچون «دندانتیزکرده و منحرف» توصیف میکند. آمار دقیقی از نوکیشان مسیحی در ایران در دست نیست، ولی سازمان بینالمللی «اوپن دورز» که در مورد مسیحیان تحت فشار در جهان اطلاعرسانی میکند، میگوید حدود نیمی از مسیحیان ایران فارسیزبان یا نوکیش هستند. بهنام ایرانی میگوید در تازهترین گزارشهای منتشرشده ایران اولین کشور از نظر تعداد کسانی است که به دین مسیحیت گرایش پیدا میکنند.